میدونم...
فیک جونگکوک
پارت:3
صبح روز بعد:
ویو کوک:
از خواب بیدار شدم و آماده شدم تا برم مدرسه
سریع ی چیزی خوردم و از خونه زدم بیرون
وقتی رسیدم مدرسه و رفتم توی کلاس
متوجه شدم ک ته هنوز نیومده
احتمالا بخاطر دعوا دیروز بود
نفسمو با حرص بیرون دادم
همون موقع صدای ات از پشت سرم اومد
-سلام جونگکوک
برگشتم سمتش
سلام ات چیزی شده
-نه اومدم بپرسم تو از دیروز تا الان سئوجون رو دیدی؟
نه هیچ ارتباطی باهاش ندارم
-اها اخه از دیروز غیبش زده قرار بود دیشب با هم بریم رستوران ولی اون نیومد
نمیدونم
-اها
میگم ات
-بله
نمیدونی ته کجاست؟
-نه من دیشب باهاش حرف زدم انگار حالش یکم گرفته بود
اوففف اوکی
-اوکی پس من برم
باشه
بعد از تموم شدن کلاسا مستقیم رفتم خونه
توی راه نزدیک ب ۲۰بار ته رو گرفتم ولی نه اقا چص کنو زده بود ب برق و با من قهر بود
میدونستم تو همچین موقعیتایی کجاست
پس سریع لباسامو عوض کردم و رفتم سمت بار همیشگی
تا رفتم داخل بخاطر صدای زیاد اونجا ی لحظه شنواییم رو از دست دادم
با چشمام دنبال ته میگشتم
تا اینکه دیدم ی گوشه نشسته و اتم کنارشع
رفتم سمتش
تا منو دید سرش رو ب سمت مخالف چرخوند
عجب گیری افتادما
اخمم غلیظ تر شد و روبه ات گفتم:
میشه یکم حرف بزنیم با هم
-اوه اره اوکیه من میرم پیش بچه ها
اوهوم اوکی
ات بلند شد و رفت
روبه روی ته نشستم و گفتم:
اقای چصو چطوره
جواب نداد
جدی نمیهای باهام حرف بزنی؟
بازم چیزی نگفتم
یا تهیونگ شی مسخره بازی رو بزار کنار
ی لحظه با اخم برگشت سمت من و نگاهم کرد
÷مسخره بازی!!؟ تو بخاطر اون با من دعوا میکنی
اعصابم خورد بود
÷باید بخاطرش با من بحث کنی؟؟
خب دست خودم نبود
÷کوک من رفیقتم و بد تورو نمیخام صد بار بهت گفتم ک این دختر مناسب تونیست من میشناسمش تو کلا چهارماهه از این خوشت میاد برا من شاخ شدی سر هیچ و پوچ دعوا راه میندازی فک کن اگ بهش نزدیک شی چی میشه
ته ببین...
÷تو ببین کوک این دختر با همه گرم میگیره و با همه صمیمیه ۹۹درصد رفیقاشم پسره و اصلا رفتارش خیلی با تو فرق داره من میدونم ت چقدر حساسی و دوست داشتن همچین کسی فقط باعث میشه مغز خودتو الکی درگیر کنی...ادامه دارد
پارت بعد: کامنت
پارت:3
صبح روز بعد:
ویو کوک:
از خواب بیدار شدم و آماده شدم تا برم مدرسه
سریع ی چیزی خوردم و از خونه زدم بیرون
وقتی رسیدم مدرسه و رفتم توی کلاس
متوجه شدم ک ته هنوز نیومده
احتمالا بخاطر دعوا دیروز بود
نفسمو با حرص بیرون دادم
همون موقع صدای ات از پشت سرم اومد
-سلام جونگکوک
برگشتم سمتش
سلام ات چیزی شده
-نه اومدم بپرسم تو از دیروز تا الان سئوجون رو دیدی؟
نه هیچ ارتباطی باهاش ندارم
-اها اخه از دیروز غیبش زده قرار بود دیشب با هم بریم رستوران ولی اون نیومد
نمیدونم
-اها
میگم ات
-بله
نمیدونی ته کجاست؟
-نه من دیشب باهاش حرف زدم انگار حالش یکم گرفته بود
اوففف اوکی
-اوکی پس من برم
باشه
بعد از تموم شدن کلاسا مستقیم رفتم خونه
توی راه نزدیک ب ۲۰بار ته رو گرفتم ولی نه اقا چص کنو زده بود ب برق و با من قهر بود
میدونستم تو همچین موقعیتایی کجاست
پس سریع لباسامو عوض کردم و رفتم سمت بار همیشگی
تا رفتم داخل بخاطر صدای زیاد اونجا ی لحظه شنواییم رو از دست دادم
با چشمام دنبال ته میگشتم
تا اینکه دیدم ی گوشه نشسته و اتم کنارشع
رفتم سمتش
تا منو دید سرش رو ب سمت مخالف چرخوند
عجب گیری افتادما
اخمم غلیظ تر شد و روبه ات گفتم:
میشه یکم حرف بزنیم با هم
-اوه اره اوکیه من میرم پیش بچه ها
اوهوم اوکی
ات بلند شد و رفت
روبه روی ته نشستم و گفتم:
اقای چصو چطوره
جواب نداد
جدی نمیهای باهام حرف بزنی؟
بازم چیزی نگفتم
یا تهیونگ شی مسخره بازی رو بزار کنار
ی لحظه با اخم برگشت سمت من و نگاهم کرد
÷مسخره بازی!!؟ تو بخاطر اون با من دعوا میکنی
اعصابم خورد بود
÷باید بخاطرش با من بحث کنی؟؟
خب دست خودم نبود
÷کوک من رفیقتم و بد تورو نمیخام صد بار بهت گفتم ک این دختر مناسب تونیست من میشناسمش تو کلا چهارماهه از این خوشت میاد برا من شاخ شدی سر هیچ و پوچ دعوا راه میندازی فک کن اگ بهش نزدیک شی چی میشه
ته ببین...
÷تو ببین کوک این دختر با همه گرم میگیره و با همه صمیمیه ۹۹درصد رفیقاشم پسره و اصلا رفتارش خیلی با تو فرق داره من میدونم ت چقدر حساسی و دوست داشتن همچین کسی فقط باعث میشه مغز خودتو الکی درگیر کنی...ادامه دارد
پارت بعد: کامنت
۱۹.۰k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.