فیک جیهوپ
فیک جیهوپ
پارت ۴۰
____________________
شما گفتم
♤سلام من ات هستم از طرف مکس اومدم.
با شنیدن این حرفم گفت
آهان بیا تو عزیزم که تو سفارش شده ایی.
رفتم تو خونه یه حیاط کوچیک داشت که یه طرف صندلی بود یه طرف هم چندتا درخت و گل و گیاه.
خانمه: دخترم چرا منتظری برو تو.
منو راهنمایی کرد داخل ....نشستم رو مبلای راحتی قرمزی که اونجا بود. خانمه برام شربت آورد.
خانمه: بفرما دخترم
♤چرا زحمت کشیدین
خانمه: تعارف نکن بردار
تشکری کردم و شربت رو ازش گرفتم.
(یه دیقه یاد این پذیرایی های خودمون افتادم سر این تیکه😂 هی تعارف میکنی تا طرف یه چی برداره🔪)
"⁷ ماه بعد"
بزور از سرجام بلند شدم. ماهای آخر بارداریم بودو وزنم زیاد شده بود شکمم بزرگ.
خاله چانا تا دید من از جام بلند شدم گفت
بشین ببینم همش به خودت فشار میاری یه یک ماهم صبر کن بعد اون موقع هرچی خواستی بلندشو.
به نگرانی هاش لبخندی زدم و گفتم
♤نمیشه که یه جا بشینم باید تحرک داشته باشم.
خاله: از دست تو دختر
رفتم سمت اتاق لباسامو عوض کردم و کیفم رو برداشتم. داشتم از اتاق میرفتم بیرون که حاله طبق حرفای همیشگی گفت
خاله: دخترم نیازی به اینکه بری سرکار نیست تو الان وضیعتت مناسب نیست نرو عزیزم.
کفشام رو پام کردمو گفتم
♤خاله مگه میشه نیاز نباشه باید پس انداز کنم تا بتونم زندگی که قراره بسازم برای بچه ام و خودم رو عملی کنم.
انگار که از کارای مت خسته شده باشه هوف کلافه ایی کشید و گفت خیلی خوب مراقب خودت باش
باشه ایی گفتم.
از خونه زدم بیرون و حرکت کردم سمت ایستگاه اتوبوس......
#فیک #جیهوپ #بی_تی_اس #ارمی #کره_جنوبی #سناریو
#درخواستی
پارت ۴۰
____________________
شما گفتم
♤سلام من ات هستم از طرف مکس اومدم.
با شنیدن این حرفم گفت
آهان بیا تو عزیزم که تو سفارش شده ایی.
رفتم تو خونه یه حیاط کوچیک داشت که یه طرف صندلی بود یه طرف هم چندتا درخت و گل و گیاه.
خانمه: دخترم چرا منتظری برو تو.
منو راهنمایی کرد داخل ....نشستم رو مبلای راحتی قرمزی که اونجا بود. خانمه برام شربت آورد.
خانمه: بفرما دخترم
♤چرا زحمت کشیدین
خانمه: تعارف نکن بردار
تشکری کردم و شربت رو ازش گرفتم.
(یه دیقه یاد این پذیرایی های خودمون افتادم سر این تیکه😂 هی تعارف میکنی تا طرف یه چی برداره🔪)
"⁷ ماه بعد"
بزور از سرجام بلند شدم. ماهای آخر بارداریم بودو وزنم زیاد شده بود شکمم بزرگ.
خاله چانا تا دید من از جام بلند شدم گفت
بشین ببینم همش به خودت فشار میاری یه یک ماهم صبر کن بعد اون موقع هرچی خواستی بلندشو.
به نگرانی هاش لبخندی زدم و گفتم
♤نمیشه که یه جا بشینم باید تحرک داشته باشم.
خاله: از دست تو دختر
رفتم سمت اتاق لباسامو عوض کردم و کیفم رو برداشتم. داشتم از اتاق میرفتم بیرون که حاله طبق حرفای همیشگی گفت
خاله: دخترم نیازی به اینکه بری سرکار نیست تو الان وضیعتت مناسب نیست نرو عزیزم.
کفشام رو پام کردمو گفتم
♤خاله مگه میشه نیاز نباشه باید پس انداز کنم تا بتونم زندگی که قراره بسازم برای بچه ام و خودم رو عملی کنم.
انگار که از کارای مت خسته شده باشه هوف کلافه ایی کشید و گفت خیلی خوب مراقب خودت باش
باشه ایی گفتم.
از خونه زدم بیرون و حرکت کردم سمت ایستگاه اتوبوس......
#فیک #جیهوپ #بی_تی_اس #ارمی #کره_جنوبی #سناریو
#درخواستی
۹.۷k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.