فیک کوک از مافیا متنفرم Part 20
ات ویو
من و جینا و سوزی تو یه خونه زندگی میکنیم در واقع اومدن خونه من گفتم مهمون باشند ولی صاحب خونه شدن رومم نمیشع بگم برین
دو روز از عمل آقای جانگ مین میگذره و کوک حتی بهم زنگ نزده چطور بزنه شمارتو ندارع که ولی میتونین بیاد دیدنم اصلا بیخیالش چرا میخوام ببینمش
سوزی:ات خانم به چی اینقدر فکر میکنین
ات:تو شماره کوک رو داری
سوزی:چرااااااا😈😈
جینا:معلوم نیس دکتر عاشق شده
ات:داری؟
سوزی:نه ولی میدونم کجا زندگی میکنه ولی اگه بری خونش سالم برنمیگردی😈
ات:باشه حالا آدرس خونش رو برم بفرس
جینا:اون ویلا چی پس
ات:اونجا زندگی نمیکنه فقط منو برد اونجا راستی تو و هییون چیشدین
جینا:بلاکش کردم و قبلش گفتم نمیخوام ببینمت
سوزی: چرا
جینا:از مافیا خیری نمیرسه
کوک
واسه کشتن یه نفر دو روزه بوسانم امروز برگشتم سئول الان تو خونه با تهیونگ غذا میخوریم
ته:نمیری دیدن ات
کوک:چرا میرم ولی الان نه
ته:کوک
کوک:تهیونگ چرت نگو
ته:چرا خوب دروغه عاشق شدی
کوک:نشدم
ته:پس چرا از وقتی ات رو دیدی با کسی رابطه نداشتی
کوک:خوب خب
ته:باشه من باید برم
و ته رفت
گوشی کوک زنگ خورد
کوک:الو هری
کوک:چی امکان ندارع
کوک:بابام به جونگ سوک گفته که اونو وارث میکنه
کوک عصبانی میشه و شروع میکنه به شکستن وسایل شیشه ها رو میشکنه باعث میشه دستاشو ببره
ات
جدی من اینجا چیکار میکنم دم در خونه کوک باید برگردم ولی چرا صدای شکستن میان نکنه چیزیش شده باشه باشدت در میزدم
ات:کوک درو باز کن جونگ کوک
درو باز کرد دستش پر خون بود
ات:چت شده
کوک:برو گمشو (از الان همه حرف کوک با داده )
ات میره تو خونه دستای کوک رو
میگیرع
ات:داری خونریزی میکنی کوک
کوک ات رو پرت میکنه
کوک: نگفتم که بروگمشو
بای
من و جینا و سوزی تو یه خونه زندگی میکنیم در واقع اومدن خونه من گفتم مهمون باشند ولی صاحب خونه شدن رومم نمیشع بگم برین
دو روز از عمل آقای جانگ مین میگذره و کوک حتی بهم زنگ نزده چطور بزنه شمارتو ندارع که ولی میتونین بیاد دیدنم اصلا بیخیالش چرا میخوام ببینمش
سوزی:ات خانم به چی اینقدر فکر میکنین
ات:تو شماره کوک رو داری
سوزی:چرااااااا😈😈
جینا:معلوم نیس دکتر عاشق شده
ات:داری؟
سوزی:نه ولی میدونم کجا زندگی میکنه ولی اگه بری خونش سالم برنمیگردی😈
ات:باشه حالا آدرس خونش رو برم بفرس
جینا:اون ویلا چی پس
ات:اونجا زندگی نمیکنه فقط منو برد اونجا راستی تو و هییون چیشدین
جینا:بلاکش کردم و قبلش گفتم نمیخوام ببینمت
سوزی: چرا
جینا:از مافیا خیری نمیرسه
کوک
واسه کشتن یه نفر دو روزه بوسانم امروز برگشتم سئول الان تو خونه با تهیونگ غذا میخوریم
ته:نمیری دیدن ات
کوک:چرا میرم ولی الان نه
ته:کوک
کوک:تهیونگ چرت نگو
ته:چرا خوب دروغه عاشق شدی
کوک:نشدم
ته:پس چرا از وقتی ات رو دیدی با کسی رابطه نداشتی
کوک:خوب خب
ته:باشه من باید برم
و ته رفت
گوشی کوک زنگ خورد
کوک:الو هری
کوک:چی امکان ندارع
کوک:بابام به جونگ سوک گفته که اونو وارث میکنه
کوک عصبانی میشه و شروع میکنه به شکستن وسایل شیشه ها رو میشکنه باعث میشه دستاشو ببره
ات
جدی من اینجا چیکار میکنم دم در خونه کوک باید برگردم ولی چرا صدای شکستن میان نکنه چیزیش شده باشه باشدت در میزدم
ات:کوک درو باز کن جونگ کوک
درو باز کرد دستش پر خون بود
ات:چت شده
کوک:برو گمشو (از الان همه حرف کوک با داده )
ات میره تو خونه دستای کوک رو
میگیرع
ات:داری خونریزی میکنی کوک
کوک ات رو پرت میکنه
کوک: نگفتم که بروگمشو
بای
۹.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.