عشق اولم پارت 7
پارت 7
عشق اولم
______________________♡︎_____________________
مامان : تهیونگ داری دنبال چی میگردی
تهیونگ : خوب ........ ام چیزه ......... آها دنبال کتاب پسری که قبلاً بودم میگشتم آخه دیروز داشتم میخوندمش اما الان نیستش ( من خودم عاشق این کتاب هستم شما هم حتما بخونیدش خیلی زیبا و شگفت انگیزه)
مامان : آها توی قفسه ۳ هست طبقه ۲
تهیونگ : (مامان پرورشگاه رو مثل کف دستش میشناخت تا گفتم دنبال چه کتابی میگردم بهم گفت کجاست بدون هیچ تردیدی ) ممنون مامان و بعد مامان رفت یه نفس عمیق کشیدم وای خدا شانس آوردم ولی مثل اینکه هیچ کتابی در مورد اون دیوار نیست خیلی خسته شدم میتونم فردا بگردم رفتم توی اتاق دیدم یونگی و چان هیون خوابیدن پس منم خوابیدم
صبح
ویو چان هیون
از خواب بیدار شدم دیدم کسی توی اتاق نیست به ساعت نگاه کردم وای خدا ساعت ۱۲:۰۰ بود چرا امروز آنقدر دیر بیدار شدم رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم و رفتم توی سالن کسی توی سالن نبود رفتم آشپزخونه و باز هم کسی اونجا نبود روی میز غذا و یه نامه بود
نوشته نامه : چان هیون منو بچه ها توی حیاط هستیم غذات رو بخور و تو هم بیا از طرف مامان
پس شروع به غذا خوردن کردم و بعد از غذا میز رو جمع کردم و رفتم ظرفا رو شستم و رفتم توی حیاط همه ی بچه ها داشتن بازی میکردن و مامان هم اونا رو تماشا میکرد که تهیونگ و یونگی به طرف من دویدند
یونگی : بلاخره بیدار شدی خوابالو
تهیونگ : ظهر بخیر خانم چان هیون
چان هیون : به من چه باید منو بیدار میکردین
یونگی : خیلی خوب غر نزنید ببینید مامان داره به سمت در ورودی میره بیاید ما هم بریم ببینیم اونجا چه خبره
چان هیون : وای اره بریم دارم از کنجکاوی میمیرم
تهیونگ و یونگی : ( خنده)
______________________♡︎_____________________
ویو راوی
هر سه به دنبال مامان رفتند هرکجا که مامان شک میکرد و به پشت بر میگشت انها به پشت درخت میرفتند و بعد از چند دقیقه به در ورودی نزدیک شدند اونجا یه ماشین و یه اتاق بود مامان رفت توی اتاق و............
______________________♡︎_____________________
یک عدد آدم کرمدار که داره کرم میریزه و بهش خیلی خوش میگذره🤣🤣 در خماری بمانید تا کرم فعال من آرام شود 🤣🤣
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
مایل به حمایت
خدا به دادتون برسه اگه حمایت نکنید😎
نویسنده :민윤기
عشق اولم
______________________♡︎_____________________
مامان : تهیونگ داری دنبال چی میگردی
تهیونگ : خوب ........ ام چیزه ......... آها دنبال کتاب پسری که قبلاً بودم میگشتم آخه دیروز داشتم میخوندمش اما الان نیستش ( من خودم عاشق این کتاب هستم شما هم حتما بخونیدش خیلی زیبا و شگفت انگیزه)
مامان : آها توی قفسه ۳ هست طبقه ۲
تهیونگ : (مامان پرورشگاه رو مثل کف دستش میشناخت تا گفتم دنبال چه کتابی میگردم بهم گفت کجاست بدون هیچ تردیدی ) ممنون مامان و بعد مامان رفت یه نفس عمیق کشیدم وای خدا شانس آوردم ولی مثل اینکه هیچ کتابی در مورد اون دیوار نیست خیلی خسته شدم میتونم فردا بگردم رفتم توی اتاق دیدم یونگی و چان هیون خوابیدن پس منم خوابیدم
صبح
ویو چان هیون
از خواب بیدار شدم دیدم کسی توی اتاق نیست به ساعت نگاه کردم وای خدا ساعت ۱۲:۰۰ بود چرا امروز آنقدر دیر بیدار شدم رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم و رفتم توی سالن کسی توی سالن نبود رفتم آشپزخونه و باز هم کسی اونجا نبود روی میز غذا و یه نامه بود
نوشته نامه : چان هیون منو بچه ها توی حیاط هستیم غذات رو بخور و تو هم بیا از طرف مامان
پس شروع به غذا خوردن کردم و بعد از غذا میز رو جمع کردم و رفتم ظرفا رو شستم و رفتم توی حیاط همه ی بچه ها داشتن بازی میکردن و مامان هم اونا رو تماشا میکرد که تهیونگ و یونگی به طرف من دویدند
یونگی : بلاخره بیدار شدی خوابالو
تهیونگ : ظهر بخیر خانم چان هیون
چان هیون : به من چه باید منو بیدار میکردین
یونگی : خیلی خوب غر نزنید ببینید مامان داره به سمت در ورودی میره بیاید ما هم بریم ببینیم اونجا چه خبره
چان هیون : وای اره بریم دارم از کنجکاوی میمیرم
تهیونگ و یونگی : ( خنده)
______________________♡︎_____________________
ویو راوی
هر سه به دنبال مامان رفتند هرکجا که مامان شک میکرد و به پشت بر میگشت انها به پشت درخت میرفتند و بعد از چند دقیقه به در ورودی نزدیک شدند اونجا یه ماشین و یه اتاق بود مامان رفت توی اتاق و............
______________________♡︎_____________________
یک عدد آدم کرمدار که داره کرم میریزه و بهش خیلی خوش میگذره🤣🤣 در خماری بمانید تا کرم فعال من آرام شود 🤣🤣
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
مایل به حمایت
خدا به دادتون برسه اگه حمایت نکنید😎
نویسنده :민윤기
۸.۱k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.