قانون اول 🔪 p38
کوک:کجا میری ا.ت؟
ا.ت:هوففف نمیفهمم چرا باید به شما جواب بدم دارم میرم بیرون
جیمین اومد یچیز بگه که سریع پاشدن رفتم بیرون که نیا رو دیدم و سوار شدم رفتیم رسیدیم و دیدم یکی پیام داده
کوک بود نوشته بود قبل۱۲ خونه ای منم جواب ندادم و رفتیم پارتی کلی رقصیدیم و اینا ساعت رو نگاه کردم ۱۲:۵۸ دقیقه بود وایی خدا چقدر زود گذشت رفتم سوار ماشین شدیم و میا منو رسوند و رفت
رفتم داخل که دیدم همشون نشستن و نگرانن چرا نگران بودن اینا؟
کوک:کدوم گوری بودی؟
ا.ت:بیرون بودم
جیمین:کوک نا میسپاریم به تو دوس دخترته دیگه
ا.ت:چی چرت و پرت میگی
یهو کوک دستشو انداخت زیر باسنم و براید بغلم کرد برد تو اتاق انداخت روتختی و به سمت لبام حمله ور شد
(یکم یکم یکم یکم اصماته دوس نداری نخون )
سمت لبام حمله ور شد و محکم مک میزد درو قفل کرده بود و هرچقدر میخواستم پسش بزنم نمیشد خیلی زورش زیاد بود آروم رفت و مارک های دردناکی گذاشت تو بیبن اون رمان ها لباسام رو هم در آورد خیلی سریع بود باحالت خمار گفت
کوک : بیبی دوست دارم(خمار)
ا.ت:خب کوک م..م..منم دوست دارم ولی خجالت کشیدم بهت بگم
بعد گفت
کوک:اومم بیبی میدونستم ولی تنبیهت سر جاشه
ویو ا.ت
تا اومدم چیزی بگن لبشو گذاشت رو لبام و محکم مک زد منم همراهیش کردم که رفت سراغ سی*نع هام و اونا مک میزد که خواست شلوارشو در بیاره گفتم
ا.ت:کوک تروخدا ببخشید من میترسم کوک لطفا
کوک:اومم بیبی باید تنبیه بشی من بخشش ندارم تو کارم
ا.ت:کوک تروخدا من میترسم
کوک:خیلی خب اینبار فقط ولی اینکار رو باهات نمیکنم کار دیگه چرا که نه
دوباره اومد سمت لبام و محکم مک میزد حس میکردم لبی ندارم و مارک های درد ناک گذاشت و بعد پاشد از روم و گفت
کوک:طعم لبات رو دوست داشتم دفعه دیگه تنبیهت میکنم
ا.ت:ب...ب..باشه
ا.ت:هوففف نمیفهمم چرا باید به شما جواب بدم دارم میرم بیرون
جیمین اومد یچیز بگه که سریع پاشدن رفتم بیرون که نیا رو دیدم و سوار شدم رفتیم رسیدیم و دیدم یکی پیام داده
کوک بود نوشته بود قبل۱۲ خونه ای منم جواب ندادم و رفتیم پارتی کلی رقصیدیم و اینا ساعت رو نگاه کردم ۱۲:۵۸ دقیقه بود وایی خدا چقدر زود گذشت رفتم سوار ماشین شدیم و میا منو رسوند و رفت
رفتم داخل که دیدم همشون نشستن و نگرانن چرا نگران بودن اینا؟
کوک:کدوم گوری بودی؟
ا.ت:بیرون بودم
جیمین:کوک نا میسپاریم به تو دوس دخترته دیگه
ا.ت:چی چرت و پرت میگی
یهو کوک دستشو انداخت زیر باسنم و براید بغلم کرد برد تو اتاق انداخت روتختی و به سمت لبام حمله ور شد
(یکم یکم یکم یکم اصماته دوس نداری نخون )
سمت لبام حمله ور شد و محکم مک میزد درو قفل کرده بود و هرچقدر میخواستم پسش بزنم نمیشد خیلی زورش زیاد بود آروم رفت و مارک های دردناکی گذاشت تو بیبن اون رمان ها لباسام رو هم در آورد خیلی سریع بود باحالت خمار گفت
کوک : بیبی دوست دارم(خمار)
ا.ت:خب کوک م..م..منم دوست دارم ولی خجالت کشیدم بهت بگم
بعد گفت
کوک:اومم بیبی میدونستم ولی تنبیهت سر جاشه
ویو ا.ت
تا اومدم چیزی بگن لبشو گذاشت رو لبام و محکم مک زد منم همراهیش کردم که رفت سراغ سی*نع هام و اونا مک میزد که خواست شلوارشو در بیاره گفتم
ا.ت:کوک تروخدا ببخشید من میترسم کوک لطفا
کوک:اومم بیبی باید تنبیه بشی من بخشش ندارم تو کارم
ا.ت:کوک تروخدا من میترسم
کوک:خیلی خب اینبار فقط ولی اینکار رو باهات نمیکنم کار دیگه چرا که نه
دوباره اومد سمت لبام و محکم مک میزد حس میکردم لبی ندارم و مارک های درد ناک گذاشت و بعد پاشد از روم و گفت
کوک:طعم لبات رو دوست داشتم دفعه دیگه تنبیهت میکنم
ا.ت:ب...ب..باشه
۱۳.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.