عشق بی پایان ( پارت37)
%: جونگ کوک معدم درد میکنه
_ : لیا چن لحظه صب کن
%: موضوع چیه... خ.. خب به منم بگین
$: موضوع اینه که منو تو و بچه هامون تا ابد باهم خوب زندگی میکنم
_ : هوییی... ببند دهنتو ،یعنی من واقعا دوست انتخاب کردم یا دشمن؟ کسی که فک میکردم تا ابد دوستمه الان شده رقیب عشقیم
$: فکرشم نمیکردی مگه نه؟ خیلی راحت دورت زدم
فلش بک چن ساعت قبل :
م ک: نویا... شماره ی اون دوست جونگ کوک بگیر بده من
نویا : بله خانم
شماررو گرفت
$: بله؟
م ک: نشناختی؟
$: چرا باید بشناسم
م ک: مامان کوکم
$: آهان... خب با من چیکار داشتین
م ک: تلفنی نمیشه، باید بیای به باغ خانوادگی جونگ کوک اینا
$: باشه خودمو میرسونم
بعد از 30 دقیقه رسید به باغ
$: کجا باید برم؟
نویا: از این طرف
م ک: خب... خوبه که اومدی، بیا داخل
$: نمیتونید همینجا بگین؟
م ک: رسمی نباش، اینجا قرار نیس رسمی باشی، یه پیشنهاد عالی برات دارم، بیا تو
$: باشه
م ک: بشین
$: بله...
م ک: شنیدم لیا رو دوس داشتی، همون سوگلیه جونگ کوک
$: الانم دارم
م ک: میخوای برای خودت باشه؟
$: معلومه
م ک: من میتونم بهت بدمش ولی یه شرط دارم
$: چی؟
م ک: میخوام دیگه جونگ کوکی وجود نداشته باشه... حالا بگو ببینم میتونی انجامش بدی یا نه
$: من... من باید فک کنم
م ک: تا تو فک کنی وقت گذشته، باید عجله کنی
$: خب..... من نمیتونم، جونگ کوک دوست قدیمی منه
م ک: پس منم متاسفم
$: ولی اگر همون دوست قدیمی بخواد عشقمو ازم بگیره، به مرگش راضیم
م ک: خوبه.... پس قبوله؟
$: آره
م ک: عالیه، پس بیا نقشمو بهت بگم
$: باشه.....
_ : لیا چن لحظه صب کن
%: موضوع چیه... خ.. خب به منم بگین
$: موضوع اینه که منو تو و بچه هامون تا ابد باهم خوب زندگی میکنم
_ : هوییی... ببند دهنتو ،یعنی من واقعا دوست انتخاب کردم یا دشمن؟ کسی که فک میکردم تا ابد دوستمه الان شده رقیب عشقیم
$: فکرشم نمیکردی مگه نه؟ خیلی راحت دورت زدم
فلش بک چن ساعت قبل :
م ک: نویا... شماره ی اون دوست جونگ کوک بگیر بده من
نویا : بله خانم
شماررو گرفت
$: بله؟
م ک: نشناختی؟
$: چرا باید بشناسم
م ک: مامان کوکم
$: آهان... خب با من چیکار داشتین
م ک: تلفنی نمیشه، باید بیای به باغ خانوادگی جونگ کوک اینا
$: باشه خودمو میرسونم
بعد از 30 دقیقه رسید به باغ
$: کجا باید برم؟
نویا: از این طرف
م ک: خب... خوبه که اومدی، بیا داخل
$: نمیتونید همینجا بگین؟
م ک: رسمی نباش، اینجا قرار نیس رسمی باشی، یه پیشنهاد عالی برات دارم، بیا تو
$: باشه
م ک: بشین
$: بله...
م ک: شنیدم لیا رو دوس داشتی، همون سوگلیه جونگ کوک
$: الانم دارم
م ک: میخوای برای خودت باشه؟
$: معلومه
م ک: من میتونم بهت بدمش ولی یه شرط دارم
$: چی؟
م ک: میخوام دیگه جونگ کوکی وجود نداشته باشه... حالا بگو ببینم میتونی انجامش بدی یا نه
$: من... من باید فک کنم
م ک: تا تو فک کنی وقت گذشته، باید عجله کنی
$: خب..... من نمیتونم، جونگ کوک دوست قدیمی منه
م ک: پس منم متاسفم
$: ولی اگر همون دوست قدیمی بخواد عشقمو ازم بگیره، به مرگش راضیم
م ک: خوبه.... پس قبوله؟
$: آره
م ک: عالیه، پس بیا نقشمو بهت بگم
$: باشه.....
۶۰.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.