بچه ها دشیب نزدیک بود که منو از دست بدید
من اومدم برم بکپم دقیقن ساعت ۳ صبح بود
رفتم بخوابم اتاق دیدم یکی داره انگار نگام میکنه
بعد منم گفتم هیچی نیست بابا رفتم دیدم پتوم تکون میخوره به مولا پشمام ریخت که سکته زدم و پتو رو برداشتم دیدم گربمه 🗿🐈⬛🗿🐈⬛🗿
رفتم بخوابم اتاق دیدم یکی داره انگار نگام میکنه
بعد منم گفتم هیچی نیست بابا رفتم دیدم پتوم تکون میخوره به مولا پشمام ریخت که سکته زدم و پتو رو برداشتم دیدم گربمه 🗿🐈⬛🗿🐈⬛🗿
۲.۸k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.