part:¹⁴
part:¹⁴
به معنای واقعی ریده بودم به خودم
هیون همش میگفت نترس آخه مرد حسابی اگه مارو بخور تو چیکار میکنی
+بچه ها بیاین برگردیم
_اههه چقدر ترسویی *عربده
÷هیونجین اروم باش دختره گناه داره
_تو دیگه هیچی نگو*داد
=بچه ها یه دقیقه زر نزنین ببینم کجاییم
+اصلا من خودم برمیگردم
_بهتر برو
+هیون خیلی بدی واقعا اون هیون قبلی نیستی
بهم محل نداد منم داد زدم
+باشه منم میرم بای* داد
هان در گو هیون گفت
÷دنبالش برو گم میشه
_اههه باشه
لونا نفهمید هیون داره دنبالش میاد
ویو لونا
وای گوه خوردم کاش که نمیومدم
اهههه
ویو هیون
لونا همینجور داره میره منم عقبش میرم نمیدونه من دارم دنبالش میرم
بزار بترسونمش
کمی نزدیکش شدم و صداهای ترسناکی در آوردم
+یا خدا این دیگه کیه جنه؟
ریدم تو خودم که دستشو گذاشت رو شونم جیغ زدم
از ترس گریم گرفت قطره ای اشک از چشمم ریخت برگشتم که دیدم هیون بود
+خیلی بدی ترسیدم* گریه
_گریه نکن ترو خدا
هیون رو بغل کردم
+الان گم شدیم؟
_نه میریم جایی که بچه ها هستن
+من میترسم*کیوت و بغض
_میخورمتا
انقدر راه رفتیم که پام شکست اههه
داشتم غر میزدم که پام پیچ خورد و خوردم زمین
+هیونجین
_پات پیچ خورد بیا کولت کنم
+عمراااا کمرت درد میگیره
_خب همینجا بمون
+اه ریدم توش باشه
هیون کولم کرد و دستمو انداختم دور گردنش و پاهامو دور کمرش قفل کردم
+اذیت نمیشی
_نوچ
چهار ساعت بعد
خوابم برده بود
_عه رسیدیم
بیدار شدم
+واقعا پس بریم دیگه
رفتیم دیدیم همه منتظر ما هستن و نگران اومدن سمتمون مدیر گفت
م:لونا چت شده چرا رو کول هیونی
+پام پیچ خورده بود
_من برم لونا رو بزارمتو چادر
یوری داشت حرص میخورد
هیون منو گذاشت تو چادر خودم و هیون و هان و یونا
+هان و یونا اومدن
_اره
هیون رفت منم لباسم عوض کردم و کمی خوابیدم
صبح که پاشدم تو بغل کسی بودم درسته هیونجین
یونا و هان هم اونور خوابیده بودن
کمی هیون رو بغل کردم
_دختر کشتیم* چشم بسته و آروم
اونوری شدم که منو از پشت بغل کرد
_باشه حالا قهر نکن
کلیخوابیدیم
امیدوارم خوشتون بیاد 😈💜
(بچه ها احساس میکنم فیکام مزخرف شده )
به معنای واقعی ریده بودم به خودم
هیون همش میگفت نترس آخه مرد حسابی اگه مارو بخور تو چیکار میکنی
+بچه ها بیاین برگردیم
_اههه چقدر ترسویی *عربده
÷هیونجین اروم باش دختره گناه داره
_تو دیگه هیچی نگو*داد
=بچه ها یه دقیقه زر نزنین ببینم کجاییم
+اصلا من خودم برمیگردم
_بهتر برو
+هیون خیلی بدی واقعا اون هیون قبلی نیستی
بهم محل نداد منم داد زدم
+باشه منم میرم بای* داد
هان در گو هیون گفت
÷دنبالش برو گم میشه
_اههه باشه
لونا نفهمید هیون داره دنبالش میاد
ویو لونا
وای گوه خوردم کاش که نمیومدم
اهههه
ویو هیون
لونا همینجور داره میره منم عقبش میرم نمیدونه من دارم دنبالش میرم
بزار بترسونمش
کمی نزدیکش شدم و صداهای ترسناکی در آوردم
+یا خدا این دیگه کیه جنه؟
ریدم تو خودم که دستشو گذاشت رو شونم جیغ زدم
از ترس گریم گرفت قطره ای اشک از چشمم ریخت برگشتم که دیدم هیون بود
+خیلی بدی ترسیدم* گریه
_گریه نکن ترو خدا
هیون رو بغل کردم
+الان گم شدیم؟
_نه میریم جایی که بچه ها هستن
+من میترسم*کیوت و بغض
_میخورمتا
انقدر راه رفتیم که پام شکست اههه
داشتم غر میزدم که پام پیچ خورد و خوردم زمین
+هیونجین
_پات پیچ خورد بیا کولت کنم
+عمراااا کمرت درد میگیره
_خب همینجا بمون
+اه ریدم توش باشه
هیون کولم کرد و دستمو انداختم دور گردنش و پاهامو دور کمرش قفل کردم
+اذیت نمیشی
_نوچ
چهار ساعت بعد
خوابم برده بود
_عه رسیدیم
بیدار شدم
+واقعا پس بریم دیگه
رفتیم دیدیم همه منتظر ما هستن و نگران اومدن سمتمون مدیر گفت
م:لونا چت شده چرا رو کول هیونی
+پام پیچ خورده بود
_من برم لونا رو بزارمتو چادر
یوری داشت حرص میخورد
هیون منو گذاشت تو چادر خودم و هیون و هان و یونا
+هان و یونا اومدن
_اره
هیون رفت منم لباسم عوض کردم و کمی خوابیدم
صبح که پاشدم تو بغل کسی بودم درسته هیونجین
یونا و هان هم اونور خوابیده بودن
کمی هیون رو بغل کردم
_دختر کشتیم* چشم بسته و آروم
اونوری شدم که منو از پشت بغل کرد
_باشه حالا قهر نکن
کلیخوابیدیم
امیدوارم خوشتون بیاد 😈💜
(بچه ها احساس میکنم فیکام مزخرف شده )
۳.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.