Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۰۱
(میکائل)
چشامو باز کردم که شیرین ازم دور شد و بدو بدو رفت منم امدم برم دنبالش که یادم از پام افتاد که شکسته که سعید امد
سعید:فهمید شیرین؟
میکائل:اره فکر کنم برو دنبالش
(شیرین)
فهمیدم که همه اینا فیلم بود اصلا دستگاه ها وصل نبودن به میکائل میدونستم این یک اشغال به تمام معنای
رفتم تو حیاط بیمارستان که ملیحه رو نیکمت نشسته بود دستشو گرفتم و بلندش کردم ک سعید دنبالمون افتاده بود
سعید:شیرین شیرین شیرین وایسا توضیح بدم وایسا تروخدا
وایستادم که
شیرین:ملیحه برو تا وقتی بیرون یک تاکسی دربست بگیر برای روستامون
ملیحع:باشع
ملیحه رفت بیرون ک سعید رسید بهم
سعید:شیرین اون چیزی که فکر میکنی نیست
شیرین:همه چی واضحه سعید اون با این کاراش فکر میکنه خیلی زرنگه ولی نه هیچی نیست
سعید:اون اینکارو هارو کرد که تو بیایی اینجا باهات اشتی کنه
شیرین:خودشم بکشع من باهاش اشتی نمکنم الکی بگو فیلم بازی نکنه پول هاشو زیاد خرج نکنه
ملیحه:شیرین شیرین تاکسی امد
رفتم که سعیدهم دنبالم نبود سوار ماشین شدم و شروع کردم به گریه کردن چرا من عاشق یک روانی مافیا شده بودم چرا
(۳روز بعد)
(میکائل)
از بیمارستان مرخص شده بودم امده بودم خونه سعید و اون ازم پرستاری میکرد با اینکه اونم بخاطر من ملیحه رو از دست داده بود ولی بازم کمکم میکرد
سعید:نهار درست کردم هروقت خواستی بخور
سعید داشت حاضر میشد
میکائل:کجا میخوای بری؟
سعید:روستا ملیحه اینا رفتن اونجا میخوام برم پیش ملیحه
میکائل:اگه کریم کتکت زد چی؟
سعید:بزنع حقمع هرکاری کردم
چیزی نگفتم و سعید رفت دلمم میخواست برم ولی منتظر میموندم که شیرین بیاد و اینجا باهاش اشتی کنم
Part۱۰۱
(میکائل)
چشامو باز کردم که شیرین ازم دور شد و بدو بدو رفت منم امدم برم دنبالش که یادم از پام افتاد که شکسته که سعید امد
سعید:فهمید شیرین؟
میکائل:اره فکر کنم برو دنبالش
(شیرین)
فهمیدم که همه اینا فیلم بود اصلا دستگاه ها وصل نبودن به میکائل میدونستم این یک اشغال به تمام معنای
رفتم تو حیاط بیمارستان که ملیحه رو نیکمت نشسته بود دستشو گرفتم و بلندش کردم ک سعید دنبالمون افتاده بود
سعید:شیرین شیرین شیرین وایسا توضیح بدم وایسا تروخدا
وایستادم که
شیرین:ملیحه برو تا وقتی بیرون یک تاکسی دربست بگیر برای روستامون
ملیحع:باشع
ملیحه رفت بیرون ک سعید رسید بهم
سعید:شیرین اون چیزی که فکر میکنی نیست
شیرین:همه چی واضحه سعید اون با این کاراش فکر میکنه خیلی زرنگه ولی نه هیچی نیست
سعید:اون اینکارو هارو کرد که تو بیایی اینجا باهات اشتی کنه
شیرین:خودشم بکشع من باهاش اشتی نمکنم الکی بگو فیلم بازی نکنه پول هاشو زیاد خرج نکنه
ملیحه:شیرین شیرین تاکسی امد
رفتم که سعیدهم دنبالم نبود سوار ماشین شدم و شروع کردم به گریه کردن چرا من عاشق یک روانی مافیا شده بودم چرا
(۳روز بعد)
(میکائل)
از بیمارستان مرخص شده بودم امده بودم خونه سعید و اون ازم پرستاری میکرد با اینکه اونم بخاطر من ملیحه رو از دست داده بود ولی بازم کمکم میکرد
سعید:نهار درست کردم هروقت خواستی بخور
سعید داشت حاضر میشد
میکائل:کجا میخوای بری؟
سعید:روستا ملیحه اینا رفتن اونجا میخوام برم پیش ملیحه
میکائل:اگه کریم کتکت زد چی؟
سعید:بزنع حقمع هرکاری کردم
چیزی نگفتم و سعید رفت دلمم میخواست برم ولی منتظر میموندم که شیرین بیاد و اینجا باهاش اشتی کنم
۵.۶k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.