فیک کوک ( اعتماد)پارت ۳۳
فردا
از زبان ا/ت
از دیشب اعصاب و روانم به هم ریخته از صبح هم سعی میکنم تو چشم نباشم زیاد...
اعصبی روی تخت نشسته بودم و به در و دیوار نگاه میکردم که در اتاقم باز شد بدون اینکه ببینم کیه با اعصبانیت گفتم : این اتاق هم شده طویله هرکسی میخواد میاد و میره..
به شخصه مقابل نگاه کردم که تهیونگ بود من فکر کردم جانگ شین با مهربونیتی که همیشه داشت گفت : باز چیشده اعصبی هستی
از پنجره به بیرون نگاه کردم و گفتم : چیزیم نیست
گفت : اگر جونگ کوک کاریت کرده میتونی تلافی کنی سرش تا دلت خنک بشه ها
راست میگفت تلافی کنم راحت میشم...
بلند شدم و بشکن زدم و گفتم : thank you doctor
خندید و گفت : دختر جون برای من فاز انگلیس رو نگیر
از اتاق در اومدم طبق عادت همیشگیم از نرده ها سور خوردم و رفتم پایین
توی سالن اصلی که نبود از خاله یو پرسیدم که گفت باغ پشتیه منم سریع خودمو رسوندم اونجا وایستاد بود کنار استخر اون دفعه که لو رفتم اما ایندفعه هواسم هست با سرعت دویدم سمتش تا هولش بدم که جا خالی داد و از مچ دستم گرفت اگر ولم میکرد میوفتادم تو آب گفت : دختر خوب یکم اون عقل فندقیت رو کار بده من با هزار تا چشم همه جا رو می پایم چه برسه به تو
چشمام رو چرخوندم و به پشتم نگاه کردم گفتم : ولم نکنیااا جونگ کوک
گفت : کسی جرات میکنه سره من شیطونی کنه باید ول بشه
ولم کرد افتادم تو آب اما بازی و شیطونی های من هنوز تموم نشده بود 😈 الکی دست و پا زدم که مثلاً شنا بلد نیستم کمک خواستم
خنده تو گلویی کرد و گفت : بچه این چیزا رو من اثر نداره زود بیا بیرون سرما نخوری
بلند شد بره که گفتم : آهای کجا میری صبر کن ببینم با تو هستم
انگار نه انگار که با اینی
از زبان ا/ت
از دیشب اعصاب و روانم به هم ریخته از صبح هم سعی میکنم تو چشم نباشم زیاد...
اعصبی روی تخت نشسته بودم و به در و دیوار نگاه میکردم که در اتاقم باز شد بدون اینکه ببینم کیه با اعصبانیت گفتم : این اتاق هم شده طویله هرکسی میخواد میاد و میره..
به شخصه مقابل نگاه کردم که تهیونگ بود من فکر کردم جانگ شین با مهربونیتی که همیشه داشت گفت : باز چیشده اعصبی هستی
از پنجره به بیرون نگاه کردم و گفتم : چیزیم نیست
گفت : اگر جونگ کوک کاریت کرده میتونی تلافی کنی سرش تا دلت خنک بشه ها
راست میگفت تلافی کنم راحت میشم...
بلند شدم و بشکن زدم و گفتم : thank you doctor
خندید و گفت : دختر جون برای من فاز انگلیس رو نگیر
از اتاق در اومدم طبق عادت همیشگیم از نرده ها سور خوردم و رفتم پایین
توی سالن اصلی که نبود از خاله یو پرسیدم که گفت باغ پشتیه منم سریع خودمو رسوندم اونجا وایستاد بود کنار استخر اون دفعه که لو رفتم اما ایندفعه هواسم هست با سرعت دویدم سمتش تا هولش بدم که جا خالی داد و از مچ دستم گرفت اگر ولم میکرد میوفتادم تو آب گفت : دختر خوب یکم اون عقل فندقیت رو کار بده من با هزار تا چشم همه جا رو می پایم چه برسه به تو
چشمام رو چرخوندم و به پشتم نگاه کردم گفتم : ولم نکنیااا جونگ کوک
گفت : کسی جرات میکنه سره من شیطونی کنه باید ول بشه
ولم کرد افتادم تو آب اما بازی و شیطونی های من هنوز تموم نشده بود 😈 الکی دست و پا زدم که مثلاً شنا بلد نیستم کمک خواستم
خنده تو گلویی کرد و گفت : بچه این چیزا رو من اثر نداره زود بیا بیرون سرما نخوری
بلند شد بره که گفتم : آهای کجا میری صبر کن ببینم با تو هستم
انگار نه انگار که با اینی
۱۵۶.۵k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.