😄پارت دو از دازای😃
پارت دو
از زبان نویسنده:
با شنیدن حرف های دکتر شک زیادی ب دازای وارد شد سرشو انداخت پایین و شروع کرد ب گریه کردن ولی بی صدا
در ذهنش : ( چرا..چراااا.... چرا با بانوی قلبم اینجوری رفتار کردم...ا/ت ...ا/ت .. فقط لطفا زنده بمون ... قول میدم برات جبران کنم ... ب بودنت نیاز دارممم ... توروخدا زندا بمون ... قول میدم دیگه مثل قبل رفتار نکنم و باهات بیشتر وقت بگذرونم ... حتی ... حتی... حاضرم زده باشی ولی دیگ هیچ وقت با من نباشی )
دازای ب سمت اتاق ا/ت ک دیوار های شیشه ای داشت رفت... میتونست چهره ی خسته ی ا/ت رو از پشت اون شیشه ببینه... دازای از همه ی احساس ا/ت باخبر بود ، از گذشته ی احمقانش ، از اشتباهاتش، از غم و درد هاش ، حتی از این باخبر بود ک ا/ت علاقه ای ب بودن نداره و فقط بخاطر دازایه ک تاالان زندس
دازای خیلی از رفتارش پشیمون بود ولی میدونستم احتمال اینکه بتونه جبرانش کنه خیلی کمه.. شاید کمتر از ۹۵ درصد
ولی اون بازم امید داشت..
گریه ی دازای بیشتر شد
ک همون موقع دکتر و پرستار ها وارد اتاق شدن پرده ها رو کشیدن ک باعث شد دازای دیگه نتونه داخل اتاق رو ببینه دازای فک کرد ا/ت ترکش کرده فک کرد دیگه نمیتونه ا/ت رو ببینه ک اشتباهش رو جبران کنه عذاب وجدان همراهش بود ک ....
#: آقای دازای ... آقای دازای..
دازای : سریع بلند شد* ب.بله؟
#: تشریف بیارید داخل لطفا
دازای منتظر خبر بد بود ک وقتی وارد اتاق شد دیگ ...
دازای: ا/تتتتتت
#: آقا لطفا آروم تر ایشون حالشون خوبه و از کما در اومدن ولی نباید سر و صدا کنید خیلی از بیمارای دیگ توی کما هستن و از اتاق رفت*
دازای : ب سمت تخت رفت * ا/ت بیدار بود و کاملا هوشیار * ا/ت .. هق ... ببخشید... هق اون روز هق خیلی عصبانی.. هق ..بودم بب...
ک ا/ت با دستای بی جونش دست دازای رو میگیره و حرف دازای رو قطع میکنه
ا/ت : م.میدونم ... عیب .. نداره ... ولی دیگ ..تکرار نشه
دازای : ب.باشهه و ل/ت رو آروم بغل کرد *
بعد از چند روز هم ا/ت کاملا حالش خوب شد و برگشت خونه پیش دازای و دازای هم رفتارش رو جبران کرد و سعی کرد بیشتر پیش ا/ت باشه و کمتر ب فکر خود .کشی بود
البته بماند ک بعدا چویا و ا/ت و دازای کلی خوش گذروندن
بچه ها از این ب بعد توی هر سناریو از چند نفر بخاطر حمایتشون تشکر ویژه میکنم 🩵
لایک و فالو
ممنونم از دوست عزیزمون : x_x_melina_x_x💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵
از زبان نویسنده:
با شنیدن حرف های دکتر شک زیادی ب دازای وارد شد سرشو انداخت پایین و شروع کرد ب گریه کردن ولی بی صدا
در ذهنش : ( چرا..چراااا.... چرا با بانوی قلبم اینجوری رفتار کردم...ا/ت ...ا/ت .. فقط لطفا زنده بمون ... قول میدم برات جبران کنم ... ب بودنت نیاز دارممم ... توروخدا زندا بمون ... قول میدم دیگه مثل قبل رفتار نکنم و باهات بیشتر وقت بگذرونم ... حتی ... حتی... حاضرم زده باشی ولی دیگ هیچ وقت با من نباشی )
دازای ب سمت اتاق ا/ت ک دیوار های شیشه ای داشت رفت... میتونست چهره ی خسته ی ا/ت رو از پشت اون شیشه ببینه... دازای از همه ی احساس ا/ت باخبر بود ، از گذشته ی احمقانش ، از اشتباهاتش، از غم و درد هاش ، حتی از این باخبر بود ک ا/ت علاقه ای ب بودن نداره و فقط بخاطر دازایه ک تاالان زندس
دازای خیلی از رفتارش پشیمون بود ولی میدونستم احتمال اینکه بتونه جبرانش کنه خیلی کمه.. شاید کمتر از ۹۵ درصد
ولی اون بازم امید داشت..
گریه ی دازای بیشتر شد
ک همون موقع دکتر و پرستار ها وارد اتاق شدن پرده ها رو کشیدن ک باعث شد دازای دیگه نتونه داخل اتاق رو ببینه دازای فک کرد ا/ت ترکش کرده فک کرد دیگه نمیتونه ا/ت رو ببینه ک اشتباهش رو جبران کنه عذاب وجدان همراهش بود ک ....
#: آقای دازای ... آقای دازای..
دازای : سریع بلند شد* ب.بله؟
#: تشریف بیارید داخل لطفا
دازای منتظر خبر بد بود ک وقتی وارد اتاق شد دیگ ...
دازای: ا/تتتتتت
#: آقا لطفا آروم تر ایشون حالشون خوبه و از کما در اومدن ولی نباید سر و صدا کنید خیلی از بیمارای دیگ توی کما هستن و از اتاق رفت*
دازای : ب سمت تخت رفت * ا/ت بیدار بود و کاملا هوشیار * ا/ت .. هق ... ببخشید... هق اون روز هق خیلی عصبانی.. هق ..بودم بب...
ک ا/ت با دستای بی جونش دست دازای رو میگیره و حرف دازای رو قطع میکنه
ا/ت : م.میدونم ... عیب .. نداره ... ولی دیگ ..تکرار نشه
دازای : ب.باشهه و ل/ت رو آروم بغل کرد *
بعد از چند روز هم ا/ت کاملا حالش خوب شد و برگشت خونه پیش دازای و دازای هم رفتارش رو جبران کرد و سعی کرد بیشتر پیش ا/ت باشه و کمتر ب فکر خود .کشی بود
البته بماند ک بعدا چویا و ا/ت و دازای کلی خوش گذروندن
بچه ها از این ب بعد توی هر سناریو از چند نفر بخاطر حمایتشون تشکر ویژه میکنم 🩵
لایک و فالو
ممنونم از دوست عزیزمون : x_x_melina_x_x💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵💜🩵
۱۲.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.