I wanna be a dad🧸💙
هانول « بعد از چند ساعت به بوسان رسیدم....وحشتناک دلم برای رائون تنگ شده بود...یعنی الان حالش خوبه؟ نامجون باهاش کنار میاد؟ بیقراری منو میکنه؟
تو این فکرا بودم که تاکسی که منو به آدرس خونه مامان میبرد رسید...
تقریبا ساعت ۴ بعد از ظهر بود...چمدونم رو از صندوق برداشتم و نگاهی به خونه مقابلم کردم...خونه نسبتا بزرگی بود و بیرونش سفید بود و در های فلزی... نفس عمیقی کشیدم و زنگ در رو زدم....
نامجون « بعد از رفتن پیش پی دی نیم، رفتیم خوابگاه تا برای استراحتمون برنامهای بچینیم هرچند معمولا باهم نمیگذرونیم...
.
از ون پیاده شدیم و وارد خونه، شدیم...
اون کوچولو رو به یکی از استف ها سپرده بودم...به محض اینکه رسیدیم طبق معمول همشون جایی ولو شدن...
جیمین « اخ خدا پامممم
تهیونگ « کمرم نصف شده است...نقطه سر خط
کوک «دیدی چیشد باز، یادم رفت شیرموز بخرم🙂💔
آهی بخاطر این سه تا بچه انداختم...گاهی حس میکردم عقلشون از این دختره کمتر
نامجون « هی هی پاشید ببینم...
بالخره با کلی دنگ و فنگ بچه ها رو تو سالن اصلی جمع کردم...اون کوچولو بیدار بود برای همین بغلش کردم و بردمش کنار بچه ها...
هوسوک « حالا که از این زاویه میبینم این بچه زیادی کیوته 🥹
کوک « ولی تا اخرش که نمیتونیم بچه یا کوچولو صداش بزنیم...باید براش اسم بذاریمـ
ته «باهوش مامان باباش براش اسم گذاشتن نیاز نیست ما بچه رو دچار بحران شخصیت کنیم.
نامجون « فندق چطوره
نویسنده + اعضا +آرمیا + هانول + خواننده: 😐💔🗿
یونگی « نامجون ناموصن یچی درست بگو...اخه فندق؟ من که میگم بزاریم یونجی، به یونگی میاد
جیمین « بذارین جیهون به جیمین بیشتر میاد
کوک « عاعا اصلا بایذ بذاریم جونگ سون خییلییی بانی طوری و ب اسم منم میاد
جین « خیرررر هی جین قشنگ تره ک بی سلیقه هااا
هوسوک « اسم انتخاب شد...هایون ک مثل هوسوک هـ داشته باشه
تهیونگ « تهنی (اینجا شما اسم فرض کنین ن شیپ🗿💔) اسم فوق کیوتیست....
راوی « نامجون نگاهی متعجب و تاسف باری به پسرا انداخت و گفت
نامجون « اداره ثبت احوال بر نطر شماست؟! ببینین من یه نظری دارم بذاریم همون فندق یجوری اسم مستعار...
بچه ها ببخشبد امشب نمبتونم بذارم...کمرم درد میکنه و از دیشب کع ساعت ۲ خوابیدم و ۶ پاشدم تاالان بیدارم
تو این فکرا بودم که تاکسی که منو به آدرس خونه مامان میبرد رسید...
تقریبا ساعت ۴ بعد از ظهر بود...چمدونم رو از صندوق برداشتم و نگاهی به خونه مقابلم کردم...خونه نسبتا بزرگی بود و بیرونش سفید بود و در های فلزی... نفس عمیقی کشیدم و زنگ در رو زدم....
نامجون « بعد از رفتن پیش پی دی نیم، رفتیم خوابگاه تا برای استراحتمون برنامهای بچینیم هرچند معمولا باهم نمیگذرونیم...
.
از ون پیاده شدیم و وارد خونه، شدیم...
اون کوچولو رو به یکی از استف ها سپرده بودم...به محض اینکه رسیدیم طبق معمول همشون جایی ولو شدن...
جیمین « اخ خدا پامممم
تهیونگ « کمرم نصف شده است...نقطه سر خط
کوک «دیدی چیشد باز، یادم رفت شیرموز بخرم🙂💔
آهی بخاطر این سه تا بچه انداختم...گاهی حس میکردم عقلشون از این دختره کمتر
نامجون « هی هی پاشید ببینم...
بالخره با کلی دنگ و فنگ بچه ها رو تو سالن اصلی جمع کردم...اون کوچولو بیدار بود برای همین بغلش کردم و بردمش کنار بچه ها...
هوسوک « حالا که از این زاویه میبینم این بچه زیادی کیوته 🥹
کوک « ولی تا اخرش که نمیتونیم بچه یا کوچولو صداش بزنیم...باید براش اسم بذاریمـ
ته «باهوش مامان باباش براش اسم گذاشتن نیاز نیست ما بچه رو دچار بحران شخصیت کنیم.
نامجون « فندق چطوره
نویسنده + اعضا +آرمیا + هانول + خواننده: 😐💔🗿
یونگی « نامجون ناموصن یچی درست بگو...اخه فندق؟ من که میگم بزاریم یونجی، به یونگی میاد
جیمین « بذارین جیهون به جیمین بیشتر میاد
کوک « عاعا اصلا بایذ بذاریم جونگ سون خییلییی بانی طوری و ب اسم منم میاد
جین « خیرررر هی جین قشنگ تره ک بی سلیقه هااا
هوسوک « اسم انتخاب شد...هایون ک مثل هوسوک هـ داشته باشه
تهیونگ « تهنی (اینجا شما اسم فرض کنین ن شیپ🗿💔) اسم فوق کیوتیست....
راوی « نامجون نگاهی متعجب و تاسف باری به پسرا انداخت و گفت
نامجون « اداره ثبت احوال بر نطر شماست؟! ببینین من یه نظری دارم بذاریم همون فندق یجوری اسم مستعار...
بچه ها ببخشبد امشب نمبتونم بذارم...کمرم درد میکنه و از دیشب کع ساعت ۲ خوابیدم و ۶ پاشدم تاالان بیدارم
۴۹.۱k
۱۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.