ارباب خشن من
ارباب خشن من
پارت دوم
تا اینکه پدرش گفت شروع کنیم من خیلی راحت تونستم تا یک ربع ببرم شرط هم برنده شو اما تا اینکه بردم خواستم بگم که دختر تون دیگه مال منه همه انگال از خوشحالی داشتن بال در میوردن تا خواستم سمت دختره برگردم دیدم نیست و گفتم آت کو و همه نگاه کردن و لونا بود فکر کنم خواهر ات گفت مامان بابا اون هرزه فرار کرده
ویو ات
از اونجا دور شدم و رفتم دست شویی بار و صورتمو شستم و با چهره جدی ت آینه نگاه کردم و گفتم که این طور باشه پس منو می فروشی بابا تا به حال این رویه خودمو ندیده بودم و یه اخلاق داشتم که گریه زیاد نمی کردم و خیلی جدی بودم همچنان به رزمی کار حرفه ای هم بودم دیدم صدای یه چیزی دار میاد دیدم که همه صدای شلیک داره میاد پس فرصت خوبی بود چون رفتم بیرون و همه منو دیدن و تعجب کردن پدرم ت یه اون جمع بهم یه سیلی محکم زد اما همونجوری سرجام موندم و تکوم نخوردم و مردم داشتن آروم آروم می خندیدن منم واسه اینکه عادت کرده بودم خیلی جدی سر جام وایستادم که دیدم یه مرد سیاه پوش یه اسلحه دستش گرفت سمت جیمین قرار داد
ویو جیمین
دیدم آن اومد و باباش بهش یه سیلی محکم زد منم با وجود اینکه هیچ حسی بهش نداشتم دیدم یه مرده اومد ت بار تو دستش گرفت و سمت من قرار داد می دونستم کیه اون جونک سو دیدم می خواست شلیک کنه که یه بادیگاردم که اشاره کردم می خواست از پشت اونو بگیره که تیر شلیک شد و همه واسه یک دقیقه موندیم دیدم صدای افتادن یکی اومد اسم تو چشام جمع شد از ترس همه برگشتیم دیدیم آت افتاد زمین و خون تمام بدنشو گرفته بود و همه دوییدن سمتش
ویو ات
دیدم که یکی از بادیگارد ها می خواست اونو از پشت بگیره که تیر شلیک شد به من همه وایستادن یه حس درد شدیدی حس می کنم که دیگه سیاهی متعلق..........
بچه ها اگه خوشتون اومد لایک کنید من خودم ت روبیکا معروفم ماشاالله همه منو می شناسن براشون فیک اصلا پیجم عالیه خواستید لینک می برید و هنوز این خیلی مونده تازه اصل ما جراست لطفاً لایک کنید
پارت دوم
تا اینکه پدرش گفت شروع کنیم من خیلی راحت تونستم تا یک ربع ببرم شرط هم برنده شو اما تا اینکه بردم خواستم بگم که دختر تون دیگه مال منه همه انگال از خوشحالی داشتن بال در میوردن تا خواستم سمت دختره برگردم دیدم نیست و گفتم آت کو و همه نگاه کردن و لونا بود فکر کنم خواهر ات گفت مامان بابا اون هرزه فرار کرده
ویو ات
از اونجا دور شدم و رفتم دست شویی بار و صورتمو شستم و با چهره جدی ت آینه نگاه کردم و گفتم که این طور باشه پس منو می فروشی بابا تا به حال این رویه خودمو ندیده بودم و یه اخلاق داشتم که گریه زیاد نمی کردم و خیلی جدی بودم همچنان به رزمی کار حرفه ای هم بودم دیدم صدای یه چیزی دار میاد دیدم که همه صدای شلیک داره میاد پس فرصت خوبی بود چون رفتم بیرون و همه منو دیدن و تعجب کردن پدرم ت یه اون جمع بهم یه سیلی محکم زد اما همونجوری سرجام موندم و تکوم نخوردم و مردم داشتن آروم آروم می خندیدن منم واسه اینکه عادت کرده بودم خیلی جدی سر جام وایستادم که دیدم یه مرد سیاه پوش یه اسلحه دستش گرفت سمت جیمین قرار داد
ویو جیمین
دیدم آن اومد و باباش بهش یه سیلی محکم زد منم با وجود اینکه هیچ حسی بهش نداشتم دیدم یه مرده اومد ت بار تو دستش گرفت و سمت من قرار داد می دونستم کیه اون جونک سو دیدم می خواست شلیک کنه که یه بادیگاردم که اشاره کردم می خواست از پشت اونو بگیره که تیر شلیک شد و همه واسه یک دقیقه موندیم دیدم صدای افتادن یکی اومد اسم تو چشام جمع شد از ترس همه برگشتیم دیدیم آت افتاد زمین و خون تمام بدنشو گرفته بود و همه دوییدن سمتش
ویو ات
دیدم که یکی از بادیگارد ها می خواست اونو از پشت بگیره که تیر شلیک شد به من همه وایستادن یه حس درد شدیدی حس می کنم که دیگه سیاهی متعلق..........
بچه ها اگه خوشتون اومد لایک کنید من خودم ت روبیکا معروفم ماشاالله همه منو می شناسن براشون فیک اصلا پیجم عالیه خواستید لینک می برید و هنوز این خیلی مونده تازه اصل ما جراست لطفاً لایک کنید
۷۹۰
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.