نگاه پر دردسر عشق قسمت۲
یهو با کلی برف شادی ریختن روم رضا هم بایه کیک اومد و گفت ابجی کوچولوی خودم تولدت مبارک
دیانا:رضااا فقط ۵ مین بود
ب
رضا:بازم
همه رو میشناختم به جز یک نفر
پانیذ صدام کرد (پانید دوست دختر رضا بود ویه داداش دقلو داشت همسن ما )
پانیذ :دیانا ارسلان داداشم
ارسلان دیانا
اردیا :خوشبختم
داشتیم سر صحبت رو واز میکردیم که محراب صدام زد
محراب :دیانا دوتا سوپرایز داریم برات
دیانا :خوب (ذوق)
یه اهنگ از طرف یکی برای توعه
اهنگ :دردسر متین و فرزاد
اهنگ تموم شد
محراب :دیانا اگه گفتی اهنگ رو کی خونده
دیانا :متین (بغض)
محراب :فقط متین؟
دیانا :نه فرزادم هست
محراب :بله کاملا درست یهو توی دیوار تخته هوشمند بود و متین تو تماس تصویری بود داشتیم حرف میزدیم
متین:سلام
بچه ها :سلام
متین :دبانای عزیز رضا داداش تولدتون رو تبریک میگم
دیانا و رضا: ممنون
دیانا :متین کاش تو و نیکا هم اینجا بودید یهو امیر از اونو ور اومد
امیر :من خیارم و همشون داشتن تو خیابون راه میرفتن(متین داداش نیکاع و امیر رلشه
یهو بعد از تموم شدن ویدیو کال یکی چشمامو بست برگشتم دیدم نیکاع و بعد متین و امیر اول نیکا رو بغل کردم
نیکا :دلم برات تنگ شده بود اسکل من
دیانا :منم خنگول
بعد از بغل کردن نیکا متین رو بغل کردم
متین:تولدت مبارک اجیی قشنگم
دیانا:مرسی داداشیی
محراب :مگه من فقط داداشیت نبودم
دیانا "جفتتون
محراب :چصم
دیانا :باش تویی فقط
محرا ب:اهان حالا شد
بعد رفتم امیر رو بغل کردم و بعد به محراب گفتم محراب تو گفتی دوتا سوپرایز
محراب : ارع فردا همه جمع میشیم کافه میگم
ارسلان : متین میدونست من از قبل عکس دیانا رو دیده بودم و ازش خوشم میومدمتین میخواست فردا به دیانا بگه
شب شد
دیانا :بخاط اینکه خونه ی پانی و ارسلان دور بود اومدن خونه ی ما ارسلان تویه اتاق پانیذ و رضا هم تویه اتاق چون پانیذ و رضا صیغه ی محرمیت خوندن ولی هنوز پیش همه میگن دوست دختر دوست پسریم
شب شد موقع خواب لباس خواب پوشیدم ارایش پاک کردم
پانیذ اومد تواتاقم
پانیذ :دیا تو دوست پسر داری
دیا :نه چطورر
پانی :همین طوری
حمایتت لطفا انرژی بگیرم بنویسم ساعت ۱ شبه دارم مینویسم فردا ساعت ۸ هم میکاپ زبان دارم💜🦉🦇
دیانا:رضااا فقط ۵ مین بود
ب
رضا:بازم
همه رو میشناختم به جز یک نفر
پانیذ صدام کرد (پانید دوست دختر رضا بود ویه داداش دقلو داشت همسن ما )
پانیذ :دیانا ارسلان داداشم
ارسلان دیانا
اردیا :خوشبختم
داشتیم سر صحبت رو واز میکردیم که محراب صدام زد
محراب :دیانا دوتا سوپرایز داریم برات
دیانا :خوب (ذوق)
یه اهنگ از طرف یکی برای توعه
اهنگ :دردسر متین و فرزاد
اهنگ تموم شد
محراب :دیانا اگه گفتی اهنگ رو کی خونده
دیانا :متین (بغض)
محراب :فقط متین؟
دیانا :نه فرزادم هست
محراب :بله کاملا درست یهو توی دیوار تخته هوشمند بود و متین تو تماس تصویری بود داشتیم حرف میزدیم
متین:سلام
بچه ها :سلام
متین :دبانای عزیز رضا داداش تولدتون رو تبریک میگم
دیانا و رضا: ممنون
دیانا :متین کاش تو و نیکا هم اینجا بودید یهو امیر از اونو ور اومد
امیر :من خیارم و همشون داشتن تو خیابون راه میرفتن(متین داداش نیکاع و امیر رلشه
یهو بعد از تموم شدن ویدیو کال یکی چشمامو بست برگشتم دیدم نیکاع و بعد متین و امیر اول نیکا رو بغل کردم
نیکا :دلم برات تنگ شده بود اسکل من
دیانا :منم خنگول
بعد از بغل کردن نیکا متین رو بغل کردم
متین:تولدت مبارک اجیی قشنگم
دیانا:مرسی داداشیی
محراب :مگه من فقط داداشیت نبودم
دیانا "جفتتون
محراب :چصم
دیانا :باش تویی فقط
محرا ب:اهان حالا شد
بعد رفتم امیر رو بغل کردم و بعد به محراب گفتم محراب تو گفتی دوتا سوپرایز
محراب : ارع فردا همه جمع میشیم کافه میگم
ارسلان : متین میدونست من از قبل عکس دیانا رو دیده بودم و ازش خوشم میومدمتین میخواست فردا به دیانا بگه
شب شد
دیانا :بخاط اینکه خونه ی پانی و ارسلان دور بود اومدن خونه ی ما ارسلان تویه اتاق پانیذ و رضا هم تویه اتاق چون پانیذ و رضا صیغه ی محرمیت خوندن ولی هنوز پیش همه میگن دوست دختر دوست پسریم
شب شد موقع خواب لباس خواب پوشیدم ارایش پاک کردم
پانیذ اومد تواتاقم
پانیذ :دیا تو دوست پسر داری
دیا :نه چطورر
پانی :همین طوری
حمایتت لطفا انرژی بگیرم بنویسم ساعت ۱ شبه دارم مینویسم فردا ساعت ۸ هم میکاپ زبان دارم💜🦉🦇
۸.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.