رمان عشق فیک[پارت نهم]
رمان عشق فیک[پارت نهم]
ویو کوک
اول از همه گردنبند زوجی که برای خودمو ات خریده بودمو زدم و یه تیشرت مشکی و شلوار لش پوشیدم و موهامو حالت دادم و یه کتونی که خیلی بهم میومدو پوشیدمو رفتم به سمت ماشین که اتو دیدم نمیدونم چرا انگار قلبم وایستاده بود و نمیزد و خشکم زده بود از اون همه زیبایی
+اهمم کوک خوبی؟چیزی شده؟
×ها چی من؟آره خوبم بریم
+بااوشهه(با تعجب )
تو بار
(بچه ها من مامان کوک رو *م.ک* و بابای کوک و *ب.ک* مینویسم)
م.کسلام پسرم وای این خانوم دیگه کی هستن؟
×مامان این دوست دخترمه
(و دستشو دور کمر ات حلقه میکنه)
م.ک:به به سلام عزیزم چه دختر زیبایی
+سلام ممنونم
از زبون راوی
وقتی کوک و ات باهم نشسته بودن یه پسره که از ات خوشش اومده بود و به یکی از خدمتکارا میگه که بره و بخوره به ات تا شرابا بریزه روی لباسش و پاش به دستشویی باز بشه و ....اهمم اهمم خودتون بهتر میدونین
خوب حالا این کارم انجام میشه و الانم ات تو دسشوییه که اون پسر گل منگولی منگله ..............اهمم خوب همون میاد و دستشو دور کمر ات حلقه میکنه
+هی چیکار میکنی؟
پسره:ساکت خانوم کوچولو امروز یذره کار داریم
(نکته :کوک وقتی میبینه که ات نمیاد میره اونجا و پشت در گوش میکنه)
+جیغغ ولم کننن
پسره:باید بریم تو اتاق یکم باهات حال کنم خوب؟
و وقتی که ات و دنبال خودش میکشونه و میره بیرون کوک رو میبینه که با رگای باد کردهجلوش وایستاده و کوکم انقد کتکش زد که اون همونجا افتاد و بی هوش شد
ویو کوک
اول از همه گردنبند زوجی که برای خودمو ات خریده بودمو زدم و یه تیشرت مشکی و شلوار لش پوشیدم و موهامو حالت دادم و یه کتونی که خیلی بهم میومدو پوشیدمو رفتم به سمت ماشین که اتو دیدم نمیدونم چرا انگار قلبم وایستاده بود و نمیزد و خشکم زده بود از اون همه زیبایی
+اهمم کوک خوبی؟چیزی شده؟
×ها چی من؟آره خوبم بریم
+بااوشهه(با تعجب )
تو بار
(بچه ها من مامان کوک رو *م.ک* و بابای کوک و *ب.ک* مینویسم)
م.کسلام پسرم وای این خانوم دیگه کی هستن؟
×مامان این دوست دخترمه
(و دستشو دور کمر ات حلقه میکنه)
م.ک:به به سلام عزیزم چه دختر زیبایی
+سلام ممنونم
از زبون راوی
وقتی کوک و ات باهم نشسته بودن یه پسره که از ات خوشش اومده بود و به یکی از خدمتکارا میگه که بره و بخوره به ات تا شرابا بریزه روی لباسش و پاش به دستشویی باز بشه و ....اهمم اهمم خودتون بهتر میدونین
خوب حالا این کارم انجام میشه و الانم ات تو دسشوییه که اون پسر گل منگولی منگله ..............اهمم خوب همون میاد و دستشو دور کمر ات حلقه میکنه
+هی چیکار میکنی؟
پسره:ساکت خانوم کوچولو امروز یذره کار داریم
(نکته :کوک وقتی میبینه که ات نمیاد میره اونجا و پشت در گوش میکنه)
+جیغغ ولم کننن
پسره:باید بریم تو اتاق یکم باهات حال کنم خوب؟
و وقتی که ات و دنبال خودش میکشونه و میره بیرون کوک رو میبینه که با رگای باد کردهجلوش وایستاده و کوکم انقد کتکش زد که اون همونجا افتاد و بی هوش شد
۳.۱k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.