پارت ۱۳
پارت ۱۳
ویوی سادیا
مهرداد:دروغ میگی میلاد دروغ میگی (عصبی)
میلاد:تا حالا بهت دروغ نگفتم الانم نمیگم من دستم بهش نخورده تومور داره تومور (عصبی)
امیر:آروم باشین تا بیرونمون نکردن آقا مهرداد دوسته من از اون آدما نیست ک از رو هوس ب کسی نگاه کنه یا بخاد باهاش حرف بزنه توی این مدت کوتاه خوب شناختمش شما ک برادریشن چرا این حرفو میزنین بهش
رهام:ستین خوب میشه آروم باشین لطفا
مهرداد:هووووففف ولم کن رهام برا من عاشق شده آقا
سودا سُرُم ب دست اومد
سادیا:سودا چی شده ؟!
دویدم طرفش بچ ها پشت سرم اومدن
سودا:من خوبم بگو آبجیمو نجات بدن سادیا(کم جون)
بغلش گرفتم
سادیا:آروم باش ستین خوب میشه خیلی قوی تر از اون حرفاست
امیر:سودا یکم استراحت کن
رهام:بریم ستینو ببینیم
همه امون رفتیم پشت پنجره آی سی یو وایستاده بودیم بهش زل زده بودیم
مهرداد:رفیق چشاتو باز کن خوب شو لطفا نمیزارم هیچکسی اذیتت کنه(نگران)
میلاد ک نشسته بود و دستاش توی موهاش بود کلافه و عصبی بلند شد
میلاد:من اذیتش نکردم اون ب فکر رامتین بی همه چیز افتاد حالش بد شد اینقد تهنه نزن ب من مهرداد مگ چندبار با دخترا وارد رابطه شدم ها چندبار ب دخترا نگاه کردم من هوس باز نیستم مهرداد بفهم اینو(عصبی)
مهرداد:کی باعث شد یاد اون بیوفته ها تو میلاد تو
سودا:دعوا نکنید ستین هر از گاهی یاد رامتین میوفته و حالش بد میشه مقصر میلاد نیست استاد ستین ب میلاد اعتماد داشت ک دیشب باهاش از خونه ی شما رفت میلاد هم از اون آدما نیست شما ک برادرشی باید پشتش باشی الان ن ما ک فقط دو روزه باهاش رفاقت داریم
بحث آروم گرفت و مهرداد رفت ناهار گرفت اومد غذا ها رو ب رهام داد و خدش رفت سودا ناهار نمیخورد و ب زود امیر بهش یکم غذا داد
سادیا:میلاد بیا ی چیزی بخور میخایی با استاد حرف بزنم
میلاد:میل ندارم آبجی عذاب وجدان دارم ببین ستین توی چ وضعیه بعد من بشینم غذا بخورم خدم با مهرداد حرف میزنم ب وقتش(گریه)
سودا:آروم باش پاشو با رهام و امیر برو خونه استراحت کن دیشب تاحالا کلی فشار روت بوده منو استاد هم بهت فشار آوردیم منو ببخش
میلاد:هوووففف نمیتونم نمیتونم(گریه)
رهام میلاد و آروم کرد چند ساعتی گذشت
رهام:دکتر یکی دکتر و صدا کنه چشاشو باز کرد (داد)
باورمون نمیشد
ویوی ستین
چشامو باز کردم و بعد چند دقیقه دکتر اومد معاینه ام کرد
دکتر:خیلی خوش شانسی راحت ی روز چشاتو بستی خابیدی مجنونت داشت اون بیرون بال بال میزد
ویوی سادیا
مهرداد:دروغ میگی میلاد دروغ میگی (عصبی)
میلاد:تا حالا بهت دروغ نگفتم الانم نمیگم من دستم بهش نخورده تومور داره تومور (عصبی)
امیر:آروم باشین تا بیرونمون نکردن آقا مهرداد دوسته من از اون آدما نیست ک از رو هوس ب کسی نگاه کنه یا بخاد باهاش حرف بزنه توی این مدت کوتاه خوب شناختمش شما ک برادریشن چرا این حرفو میزنین بهش
رهام:ستین خوب میشه آروم باشین لطفا
مهرداد:هووووففف ولم کن رهام برا من عاشق شده آقا
سودا سُرُم ب دست اومد
سادیا:سودا چی شده ؟!
دویدم طرفش بچ ها پشت سرم اومدن
سودا:من خوبم بگو آبجیمو نجات بدن سادیا(کم جون)
بغلش گرفتم
سادیا:آروم باش ستین خوب میشه خیلی قوی تر از اون حرفاست
امیر:سودا یکم استراحت کن
رهام:بریم ستینو ببینیم
همه امون رفتیم پشت پنجره آی سی یو وایستاده بودیم بهش زل زده بودیم
مهرداد:رفیق چشاتو باز کن خوب شو لطفا نمیزارم هیچکسی اذیتت کنه(نگران)
میلاد ک نشسته بود و دستاش توی موهاش بود کلافه و عصبی بلند شد
میلاد:من اذیتش نکردم اون ب فکر رامتین بی همه چیز افتاد حالش بد شد اینقد تهنه نزن ب من مهرداد مگ چندبار با دخترا وارد رابطه شدم ها چندبار ب دخترا نگاه کردم من هوس باز نیستم مهرداد بفهم اینو(عصبی)
مهرداد:کی باعث شد یاد اون بیوفته ها تو میلاد تو
سودا:دعوا نکنید ستین هر از گاهی یاد رامتین میوفته و حالش بد میشه مقصر میلاد نیست استاد ستین ب میلاد اعتماد داشت ک دیشب باهاش از خونه ی شما رفت میلاد هم از اون آدما نیست شما ک برادرشی باید پشتش باشی الان ن ما ک فقط دو روزه باهاش رفاقت داریم
بحث آروم گرفت و مهرداد رفت ناهار گرفت اومد غذا ها رو ب رهام داد و خدش رفت سودا ناهار نمیخورد و ب زود امیر بهش یکم غذا داد
سادیا:میلاد بیا ی چیزی بخور میخایی با استاد حرف بزنم
میلاد:میل ندارم آبجی عذاب وجدان دارم ببین ستین توی چ وضعیه بعد من بشینم غذا بخورم خدم با مهرداد حرف میزنم ب وقتش(گریه)
سودا:آروم باش پاشو با رهام و امیر برو خونه استراحت کن دیشب تاحالا کلی فشار روت بوده منو استاد هم بهت فشار آوردیم منو ببخش
میلاد:هوووففف نمیتونم نمیتونم(گریه)
رهام میلاد و آروم کرد چند ساعتی گذشت
رهام:دکتر یکی دکتر و صدا کنه چشاشو باز کرد (داد)
باورمون نمیشد
ویوی ستین
چشامو باز کردم و بعد چند دقیقه دکتر اومد معاینه ام کرد
دکتر:خیلی خوش شانسی راحت ی روز چشاتو بستی خابیدی مجنونت داشت اون بیرون بال بال میزد
۱.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.