فیک... part...1 والیبالیست حرفه ای 🥲
_ مامان من دارم میرم کلاس فعلا
^ باشه برو عزیزکم
.....
رفتم داخل باشگاه هنوز خیلی ها نیومده بودند این شد که تصمیم گرفتم گوشی دست بگیرم و منتظر باشم تا سانس ما شروع بشه
خیلی یهویی تصميم گرفته بودم برم والیبال اون موقع فقط به قصد تفریح رفته بودم اما الان دیگه دوسش دارم این ورزشو و دلم می خواد حرفه ای ادامه بدم .
تقریبا حدود دو هفته اینا رفته بودم که هم مدرسه ای هامو دیدم ... آههه باز فک کن کی ؟ همونی که فقط زنگ ریاضی اذیتم می کرد ...
یه سلامی دادمو خب زیاد گرم باهاشون برخورد نکردم چون دلم نمی خواست وای که سر امتحانا چیا ازشون کشیده بودم .
خداراشکر این همه فشار با بودن رفیق صمیمی ام رائل کم می شد اون همیشه پیشم بود و کمکم می کرد ... تنها کسی بود که بهش اعتماد کامل داشتم ... خلاصه که آقا اینجوری بود ...
همینجوری تو فکر بودم که مربی صدا زد : بچه های سانس x بیاین بدویین ...
با رائل رفتیم داخل زمین و شروع کردم به دویدن... معمولا تو این زمان دویدن زیاد با هم حرف نمی زنیم ... و فقط سعی می کنیم ۱۰۰ مون رو برای ورزش بزاریم .
تو باشگاه چون هنوز یه نمکی مبتدی بودیم و باید کار می کردیم تا یاد بگیریم اینجوری شد که گارد پنجه و پنجه با ساعد کار کردیم .
آخر سرم سه گامو رفتیم ... قرار شده بود بعد باشگاه دوش که گرفتیم بریم کافه . رفتیم کافه x ( توجه [ حرفی از راوی ] :: x یه متغیر و مجهولی که برای اسم کافه ها و غیره استفاده می کنم تا یه موقع تبلیغ یا کپی نباشه )
^ باشه برو عزیزکم
.....
رفتم داخل باشگاه هنوز خیلی ها نیومده بودند این شد که تصمیم گرفتم گوشی دست بگیرم و منتظر باشم تا سانس ما شروع بشه
خیلی یهویی تصميم گرفته بودم برم والیبال اون موقع فقط به قصد تفریح رفته بودم اما الان دیگه دوسش دارم این ورزشو و دلم می خواد حرفه ای ادامه بدم .
تقریبا حدود دو هفته اینا رفته بودم که هم مدرسه ای هامو دیدم ... آههه باز فک کن کی ؟ همونی که فقط زنگ ریاضی اذیتم می کرد ...
یه سلامی دادمو خب زیاد گرم باهاشون برخورد نکردم چون دلم نمی خواست وای که سر امتحانا چیا ازشون کشیده بودم .
خداراشکر این همه فشار با بودن رفیق صمیمی ام رائل کم می شد اون همیشه پیشم بود و کمکم می کرد ... تنها کسی بود که بهش اعتماد کامل داشتم ... خلاصه که آقا اینجوری بود ...
همینجوری تو فکر بودم که مربی صدا زد : بچه های سانس x بیاین بدویین ...
با رائل رفتیم داخل زمین و شروع کردم به دویدن... معمولا تو این زمان دویدن زیاد با هم حرف نمی زنیم ... و فقط سعی می کنیم ۱۰۰ مون رو برای ورزش بزاریم .
تو باشگاه چون هنوز یه نمکی مبتدی بودیم و باید کار می کردیم تا یاد بگیریم اینجوری شد که گارد پنجه و پنجه با ساعد کار کردیم .
آخر سرم سه گامو رفتیم ... قرار شده بود بعد باشگاه دوش که گرفتیم بریم کافه . رفتیم کافه x ( توجه [ حرفی از راوی ] :: x یه متغیر و مجهولی که برای اسم کافه ها و غیره استفاده می کنم تا یه موقع تبلیغ یا کپی نباشه )
۲.۷k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.