شروعــ رمانـــ فیکـــ چهنیــــ ♡
شروعــ رمانـــ فیکـــ چهنیــــ ♡
parte: 1
♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
دستش را روی سینه های برهنه وگرمش میکشید واز لذت خیلی زیاد به خودش میلرزید.
صدای زمزمه هایش درراهرو های تاریک پیچید.
+اسممو صداکن جنیی!
صورتشو توی کردن سفید و گرم جنی فرو برد.
+دوسدارم اسممو از زبونت بشنوم !
ناگهان رزان گفت:
+من یا لیسا؟
رزان به یه چیز عجیب رسید دید که بر خلاف موهای کوتاه قهوه ایی رنگ جنی یه موهای بلند مشکی اونجاست موهاشو کنار زد و با صورت کوفته ی لیسا روبرو شد.
یهو رزان از خواب پرید .
اون ترسیده بود.
از جاش بلند شد آب دهنش برای مرطوب نگه داشتن دهنش خوسک شده بود و قلبش تند تند میزد از جاش سریع بلند شود و سمت یخچال رفت و یک بطری آب خورد ولی قلبش هنوز تند میزد.
بعد چند دقیقه قلبش آروم گرفت.
رزان سریع چمدونشو جمع کرد و پالتو و چکمشو پوشید.
کلید خونه کوچولوشو توی گلدان سوم از سمت چپ گذاشت آخه رزان گلاشو به جیسو می سپرد .
و سوار آسانسور شد.
برای رزان یه پیام اومده بود از طرف جنی:
_همه چی برای اومدنت فراهمه(استیکر قلب)
رزان سریع خاست که به پیام جنی جواب بده که یهو
گوشیش زنگ می خوره:
جیسو بهش زنگ زده بود و به رزان گفت:
رزان من و یکی دوستام برای دو روز میریم خونه و امید وارم درده سر درست نشه.
رزان گفت:
+هر کاری میکنید روی تخت من نرید خاهشنن
جیسو هم قبول کرد.
رزان تماسو قطع کرد و گوشیشو توی جیب پالتوش گذاشت.
و برای اینکه به قطاری که نیم ساعت دیگه میرسه برسه با عجله از آسانسور پیاده شد.
(نیم ساعت بعد)
قطار اومد و رزان سوار قطار شد و به مقصد رسید .
اون پیاده شد و یه چیزی دید.....
#ادامه.فرداا
#جنی.رزان
#جیسو.لیسا
#Blackpink
parte: 1
♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
دستش را روی سینه های برهنه وگرمش میکشید واز لذت خیلی زیاد به خودش میلرزید.
صدای زمزمه هایش درراهرو های تاریک پیچید.
+اسممو صداکن جنیی!
صورتشو توی کردن سفید و گرم جنی فرو برد.
+دوسدارم اسممو از زبونت بشنوم !
ناگهان رزان گفت:
+من یا لیسا؟
رزان به یه چیز عجیب رسید دید که بر خلاف موهای کوتاه قهوه ایی رنگ جنی یه موهای بلند مشکی اونجاست موهاشو کنار زد و با صورت کوفته ی لیسا روبرو شد.
یهو رزان از خواب پرید .
اون ترسیده بود.
از جاش بلند شد آب دهنش برای مرطوب نگه داشتن دهنش خوسک شده بود و قلبش تند تند میزد از جاش سریع بلند شود و سمت یخچال رفت و یک بطری آب خورد ولی قلبش هنوز تند میزد.
بعد چند دقیقه قلبش آروم گرفت.
رزان سریع چمدونشو جمع کرد و پالتو و چکمشو پوشید.
کلید خونه کوچولوشو توی گلدان سوم از سمت چپ گذاشت آخه رزان گلاشو به جیسو می سپرد .
و سوار آسانسور شد.
برای رزان یه پیام اومده بود از طرف جنی:
_همه چی برای اومدنت فراهمه(استیکر قلب)
رزان سریع خاست که به پیام جنی جواب بده که یهو
گوشیش زنگ می خوره:
جیسو بهش زنگ زده بود و به رزان گفت:
رزان من و یکی دوستام برای دو روز میریم خونه و امید وارم درده سر درست نشه.
رزان گفت:
+هر کاری میکنید روی تخت من نرید خاهشنن
جیسو هم قبول کرد.
رزان تماسو قطع کرد و گوشیشو توی جیب پالتوش گذاشت.
و برای اینکه به قطاری که نیم ساعت دیگه میرسه برسه با عجله از آسانسور پیاده شد.
(نیم ساعت بعد)
قطار اومد و رزان سوار قطار شد و به مقصد رسید .
اون پیاده شد و یه چیزی دید.....
#ادامه.فرداا
#جنی.رزان
#جیسو.لیسا
#Blackpink
۶۰۹
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.