☘️اولین باری که دیدمش، گرخیدم!
☘️اولین باری که دیدمش، گرخیدم!
یه قد بلند و هیکل چارشونه
از موهاش نگم برات که انگار رشته های ابریشم بودکه خیلی متضاد قدو هیکلش بود!
سعی میکردم نشون ندم از ترس دارم سکسکه میکنم!
نفسمو حبس کردم!
_میشه دیگه به من نگی شما؟
عجب پس پررو هم تشریف داشت!
همون طور که نفسمو حبس کرده بودم که صدای سکسکه م بیرون نیاد گفتم: زشته خب!
صدای محکمشو ، محکم تر کرد:
بگو تو تا عادت کنی اون نفستو رها کن الان خفه میشی!
به خیال خودم اصلا نفهمیده، به قول حشمت فردوس زکی این که رو دست من آتیش پاره هم بلند شده!
باشه تو!
صدای خندیدنش فضا رو پر کرده بود واین آخرین باری بود که صدای خندیدنی که از ته دلش بود رو میشنیدم...!!☘️
❤️پ.ن:امتحان کردم که سبک نوشتنمو تغییر بدم...نمیدونم چطور شده؟...چون اولین بارمه اینطور مینویسم....مغز درگیرم بنویس ❤️
📝#آرام_نوشت☘️
#آرام_نوشت
#نوشته
#دلنوشته
#قصر_عشق
یه قد بلند و هیکل چارشونه
از موهاش نگم برات که انگار رشته های ابریشم بودکه خیلی متضاد قدو هیکلش بود!
سعی میکردم نشون ندم از ترس دارم سکسکه میکنم!
نفسمو حبس کردم!
_میشه دیگه به من نگی شما؟
عجب پس پررو هم تشریف داشت!
همون طور که نفسمو حبس کرده بودم که صدای سکسکه م بیرون نیاد گفتم: زشته خب!
صدای محکمشو ، محکم تر کرد:
بگو تو تا عادت کنی اون نفستو رها کن الان خفه میشی!
به خیال خودم اصلا نفهمیده، به قول حشمت فردوس زکی این که رو دست من آتیش پاره هم بلند شده!
باشه تو!
صدای خندیدنش فضا رو پر کرده بود واین آخرین باری بود که صدای خندیدنی که از ته دلش بود رو میشنیدم...!!☘️
❤️پ.ن:امتحان کردم که سبک نوشتنمو تغییر بدم...نمیدونم چطور شده؟...چون اولین بارمه اینطور مینویسم....مغز درگیرم بنویس ❤️
📝#آرام_نوشت☘️
#آرام_نوشت
#نوشته
#دلنوشته
#قصر_عشق
۱۷.۹k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱