عضو هشتم بی تی اس فصل ۲ پارت ۲
کوک ویو
اون...اون بایول بود ! نه امکان نداره بایول مرده کوک اون مرده
بایول: اجازه بدید مثل قدیما خودمو معرفی کنم ، جانگ بایول هستم ، عضو سابق بی تی اس ، احتمال میدم اون هفت نفرم اینجا باشن ، و مثل اینکه مکنه شون داره نگام میکنه (بعدش با لیخند با کوک چشم تو چشم شد ) (عرررر)
کوک: براش دست تکون دادم ولی باورم نمیشد اون بایول باشه ، من خودم جنازشو دیدم (دور از جون همتون)
بایول ویو
فک کنم یه توضیح بهتون بدهکارم
(فلش بک به اونروز)
تیغ رو روی گردنم گزاشتم و گردنم و بریدم که همزمان شد با اومدن یکی داخل خونه ، داشت نزدیکم میشد ولی من دیگه چیزی نفهمیدم و سیاهی
(۱۲ ساعت بعد)
اروم چشمامو باز کردم دیدم تار بود و صداها مبهم ، یکی اومد بالاسرم چندبار پلک زدم تا بهتر ببینم ، اون بابام بود
ب.ب(بابای بایول) : با خودت چیکار کردی ا.ت (دارن فارسی حرف میزنن)
بایول:بابا من باید بمیرم
ب.ب :کی همچین حرفی زده؟ تو خیلی موفقی و خیلیم درامد داری ، واسه چی بمیری احمق؟
بایول:من قاتلم ، دوستمو کشتم
ب.ب :ا.ت ، تو اصن میدونی دوستت کی بود (تعجب)
بایول : کی بود؟
ب.ب: بایول اون رییس مافیاس ، برای محافظت از خودت باید مافیا بشی ، به هیچکس نمیگی زنده ای ، مخفیانه کار میکنی
بایول:باشه
(پایان فلش بک)
اره ، همش همین بود ، ولی مثل این زیادی موفق شدم
بایول:مهمونی رو ادامه بدین و خوش باشین ، این شب هر سال یبار میاد😉
(چند دقیقه بعد)
بایول ویو
داشتم ا مهمونا حرف میزدم که پسرا اومدن
بایول:باهم صحبت میکنم عزیزم (رو به مهمون) خب...سلام پسر...(جیمین بغلش کرد ، خرشانس عوضی)
جیمین:چرا هیچی بهمون نگفتی؟
بایول: مجبور بودم ، باید مخفیانه عمل میکردم🙂
نامجون:چطوری دلت اومد؟ خیلی ناراحت بودیم
بایول:فک کنم نباید جمع ببندین (نگاهش بین تهیونگ جونگکوک و یونگی میچرخید) ولی الان بیخیالش
جونگکوک:این که تو قاتلی؟
بایول:اینکه توام قاتلی😏 من باید برم ، زود برمیگردم
بایول ویو
سریع از شون دور شدم و رفتم جایی که خلوت باشه ، اجازه دادم اشکام سراریز شن دوباره همه حرفاشون ، تیکه هاشون تو سرم میچرخه
جونگکوک:از اولشم مشکوک بودی
یونگی:میشه توضیح بدی بایول؟ البته اگه اسم واقعیت باشه (پوزخند)
تهیونگ:چطور به تو اعتماد کردیم؟
و هیترایی که بعد مردنمم اروم نَشستن
؟؟؟:چه عجب ، خیلی دیر کردی ه.ر.زه خانم
؟؟؟: همیشه همین اتفاق میوفته ، همتون باید بمیرید
و صدها چیز بدی توی این ۱۰ سال بارم کردن واقعا روی قلبم سنگینی میکرد
سعی کردم خودمو جمع و جور کنم و دوباره رفتم تو جمعیت واقعا که بایول ، اونا مال گذشتس ، جمع کن خودتو و انقدر عذا نگیر همینه برو و قدوی بودنتو نشون بده ، نشونشون بده اینجا ملکه مافیا کیه !
تادااااا سوپرایززززز الان گزاشتم واستون
اون...اون بایول بود ! نه امکان نداره بایول مرده کوک اون مرده
بایول: اجازه بدید مثل قدیما خودمو معرفی کنم ، جانگ بایول هستم ، عضو سابق بی تی اس ، احتمال میدم اون هفت نفرم اینجا باشن ، و مثل اینکه مکنه شون داره نگام میکنه (بعدش با لیخند با کوک چشم تو چشم شد ) (عرررر)
کوک: براش دست تکون دادم ولی باورم نمیشد اون بایول باشه ، من خودم جنازشو دیدم (دور از جون همتون)
بایول ویو
فک کنم یه توضیح بهتون بدهکارم
(فلش بک به اونروز)
تیغ رو روی گردنم گزاشتم و گردنم و بریدم که همزمان شد با اومدن یکی داخل خونه ، داشت نزدیکم میشد ولی من دیگه چیزی نفهمیدم و سیاهی
(۱۲ ساعت بعد)
اروم چشمامو باز کردم دیدم تار بود و صداها مبهم ، یکی اومد بالاسرم چندبار پلک زدم تا بهتر ببینم ، اون بابام بود
ب.ب(بابای بایول) : با خودت چیکار کردی ا.ت (دارن فارسی حرف میزنن)
بایول:بابا من باید بمیرم
ب.ب :کی همچین حرفی زده؟ تو خیلی موفقی و خیلیم درامد داری ، واسه چی بمیری احمق؟
بایول:من قاتلم ، دوستمو کشتم
ب.ب :ا.ت ، تو اصن میدونی دوستت کی بود (تعجب)
بایول : کی بود؟
ب.ب: بایول اون رییس مافیاس ، برای محافظت از خودت باید مافیا بشی ، به هیچکس نمیگی زنده ای ، مخفیانه کار میکنی
بایول:باشه
(پایان فلش بک)
اره ، همش همین بود ، ولی مثل این زیادی موفق شدم
بایول:مهمونی رو ادامه بدین و خوش باشین ، این شب هر سال یبار میاد😉
(چند دقیقه بعد)
بایول ویو
داشتم ا مهمونا حرف میزدم که پسرا اومدن
بایول:باهم صحبت میکنم عزیزم (رو به مهمون) خب...سلام پسر...(جیمین بغلش کرد ، خرشانس عوضی)
جیمین:چرا هیچی بهمون نگفتی؟
بایول: مجبور بودم ، باید مخفیانه عمل میکردم🙂
نامجون:چطوری دلت اومد؟ خیلی ناراحت بودیم
بایول:فک کنم نباید جمع ببندین (نگاهش بین تهیونگ جونگکوک و یونگی میچرخید) ولی الان بیخیالش
جونگکوک:این که تو قاتلی؟
بایول:اینکه توام قاتلی😏 من باید برم ، زود برمیگردم
بایول ویو
سریع از شون دور شدم و رفتم جایی که خلوت باشه ، اجازه دادم اشکام سراریز شن دوباره همه حرفاشون ، تیکه هاشون تو سرم میچرخه
جونگکوک:از اولشم مشکوک بودی
یونگی:میشه توضیح بدی بایول؟ البته اگه اسم واقعیت باشه (پوزخند)
تهیونگ:چطور به تو اعتماد کردیم؟
و هیترایی که بعد مردنمم اروم نَشستن
؟؟؟:چه عجب ، خیلی دیر کردی ه.ر.زه خانم
؟؟؟: همیشه همین اتفاق میوفته ، همتون باید بمیرید
و صدها چیز بدی توی این ۱۰ سال بارم کردن واقعا روی قلبم سنگینی میکرد
سعی کردم خودمو جمع و جور کنم و دوباره رفتم تو جمعیت واقعا که بایول ، اونا مال گذشتس ، جمع کن خودتو و انقدر عذا نگیر همینه برو و قدوی بودنتو نشون بده ، نشونشون بده اینجا ملکه مافیا کیه !
تادااااا سوپرایززززز الان گزاشتم واستون
۱.۶k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.