چند پارتی یونگی
درخواستی
وارد کمپانی شد و مستقیم به سمت استادیو شخصی خودش رفت درو باز کرد و چراغ ها رو روشن کردن
روی مبل راحتی دراز کشید و چشماشو بست
چند روزی بود که استراحت نداشت و تمرین ها براش فشار آورده بودن، از طرف دیگه چون تازه از سربازی اومده بود و به مدت 2 سال هیچ فعالیتی نداشت، مجبور بود حسابی تلاش بکنه
بین همه این سختی ها فقط به یه نفر فکر میکرد
اسمشو زمزمه کرد:
-کیونگ می!
کسی که بهش قول داده بود بعد از سربازی قراره به سورت رسمی ازدواج کنن اما زمانی که یونگی تو سربازی بود رابطه شون سرد شد و کیونگ می با یه پسر دیگه ای آشنا شد و با همون ازدواج کرد.
درو زدن
-بله؟
از گوشه در منجیر اومد داخل و با صدای لطیفی گفت:
-آقای مین؟
-بلع؟
-کار آموز های جدید استخدام کردیم نمیاید؟ فکر میکنم بنگ شی هیوک بهتون اطلاع داده بودن که...
-باید بالا سرشون باشم
-بله همون
-الان میام
بعد از چند دقیقه از استادیو خارج شد و به سمت اتاق تمرین رفت...
وارد کمپانی شد و مستقیم به سمت استادیو شخصی خودش رفت درو باز کرد و چراغ ها رو روشن کردن
روی مبل راحتی دراز کشید و چشماشو بست
چند روزی بود که استراحت نداشت و تمرین ها براش فشار آورده بودن، از طرف دیگه چون تازه از سربازی اومده بود و به مدت 2 سال هیچ فعالیتی نداشت، مجبور بود حسابی تلاش بکنه
بین همه این سختی ها فقط به یه نفر فکر میکرد
اسمشو زمزمه کرد:
-کیونگ می!
کسی که بهش قول داده بود بعد از سربازی قراره به سورت رسمی ازدواج کنن اما زمانی که یونگی تو سربازی بود رابطه شون سرد شد و کیونگ می با یه پسر دیگه ای آشنا شد و با همون ازدواج کرد.
درو زدن
-بله؟
از گوشه در منجیر اومد داخل و با صدای لطیفی گفت:
-آقای مین؟
-بلع؟
-کار آموز های جدید استخدام کردیم نمیاید؟ فکر میکنم بنگ شی هیوک بهتون اطلاع داده بودن که...
-باید بالا سرشون باشم
-بله همون
-الان میام
بعد از چند دقیقه از استادیو خارج شد و به سمت اتاق تمرین رفت...
۹.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.