♡شروع مجدد پارت ۱۰♡
کوکی : باشه بابا توهم اه جنبه شوخی نداری من: دارم ولی با تو جنبم نمیکشه که یهو در باز شد میا : نمیخواستم این کارو کنم ولی کردم چون امشب پارتی داریم از طرف دوست باباهامون من و کوکی عین جت پریدم که اگه اون بیاد من نمیام
شب پارتی
کوکی و تهیونگ رفتن چون لباس نداشتن و میاهم لباس هاشو برداشته بود اورده بود خونه ی ما من یک لباس خیلی خوشمله پوشیدم و (عکس شو میزارم) و رفتیم میا: دختر به خدا پسرا همه از یک طرف میکشنت که به فاکت بدن خیلی خشگل شدی ات: مرسی رفتیم مهمونی و که کوکی رو دیدم و که خیلی هات شده بود
از زبون کوکی
خیلی وقت بود رسیده بودیم که ات اومد خیلی هات و جذاب شده بود دووم نیاوردم و
ات :
یهو دیدم کوکی اومد سمت و برد سمت یکی از اتاقا کوکی: خیلی میخوامت ات: تو که ازم بدت میومد چی شد کوکی : من ازت خوشم میاد ات و عاشقتم وقتی که صبح از جامون پاشدیم و روت خیمه زدم میخواستم به فاکت بدم و وقتی که رو پام نشستی و بازم میخواستم به فاکت بدم حتی وقتیداشتیم نقش س*ک*س و بازی میکردیم میخواستم ادامه بدم ولی میخواستم از عشقم بهت مطمئن شم که الان انقدر مطمئن هستم که بعد از بوسیدنت میبرمت بیرون و از کلوب میریم خونه ی من ک نمیزارم هیچ پسری نزدیکت شه ولی قبلش باید یک سوال ازت بع پرسم ات: مغزم هنگ کرده بود دقیقا منم همینارو توهمون کقتا داشتم بهش که یک صدایی میومد ات ات که از جام پاشدم و دیدم همش خواب بود باورم نمیشد اه ای خدا😭😭😭😭😭😭 کوکی : بیدار شو دیگه اه من گشمنه بلد نیستم اتاق تورو قلبم بدجور تاب تاب میکرد من : مگه شهر ناشناس که بلد نیستی واقعا اونجارو نمیبینی😡😡 کوکی : ا راست میگی ها😂😂😂 من : حالا هم گمشو میخوام به خوابم کوکی: بعدا به من میگه خوابالو ات: من کی گفتم به تو خوابالو کوکی : کلا گفتم من: کلی حرف نزن برو میخوام بخوام
هرکاری میکردم ادامه ی خوابمو نمیدیم ایششششششششش کوکی مزاحم ( وقتی خودش هست چرا میخوای خوابشو ببینی😂) و دیگه پاشدم
شب پارتی
کوکی و تهیونگ رفتن چون لباس نداشتن و میاهم لباس هاشو برداشته بود اورده بود خونه ی ما من یک لباس خیلی خوشمله پوشیدم و (عکس شو میزارم) و رفتیم میا: دختر به خدا پسرا همه از یک طرف میکشنت که به فاکت بدن خیلی خشگل شدی ات: مرسی رفتیم مهمونی و که کوکی رو دیدم و که خیلی هات شده بود
از زبون کوکی
خیلی وقت بود رسیده بودیم که ات اومد خیلی هات و جذاب شده بود دووم نیاوردم و
ات :
یهو دیدم کوکی اومد سمت و برد سمت یکی از اتاقا کوکی: خیلی میخوامت ات: تو که ازم بدت میومد چی شد کوکی : من ازت خوشم میاد ات و عاشقتم وقتی که صبح از جامون پاشدیم و روت خیمه زدم میخواستم به فاکت بدم و وقتی که رو پام نشستی و بازم میخواستم به فاکت بدم حتی وقتیداشتیم نقش س*ک*س و بازی میکردیم میخواستم ادامه بدم ولی میخواستم از عشقم بهت مطمئن شم که الان انقدر مطمئن هستم که بعد از بوسیدنت میبرمت بیرون و از کلوب میریم خونه ی من ک نمیزارم هیچ پسری نزدیکت شه ولی قبلش باید یک سوال ازت بع پرسم ات: مغزم هنگ کرده بود دقیقا منم همینارو توهمون کقتا داشتم بهش که یک صدایی میومد ات ات که از جام پاشدم و دیدم همش خواب بود باورم نمیشد اه ای خدا😭😭😭😭😭😭 کوکی : بیدار شو دیگه اه من گشمنه بلد نیستم اتاق تورو قلبم بدجور تاب تاب میکرد من : مگه شهر ناشناس که بلد نیستی واقعا اونجارو نمیبینی😡😡 کوکی : ا راست میگی ها😂😂😂 من : حالا هم گمشو میخوام به خوابم کوکی: بعدا به من میگه خوابالو ات: من کی گفتم به تو خوابالو کوکی : کلا گفتم من: کلی حرف نزن برو میخوام بخوام
هرکاری میکردم ادامه ی خوابمو نمیدیم ایششششششششش کوکی مزاحم ( وقتی خودش هست چرا میخوای خوابشو ببینی😂) و دیگه پاشدم
۱۰.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.