بدهی برای من شروعه ~ ۲۹
●فرزندانم این پارت هنتایه اگه گزارش کنین تا ۵ روز اگه برنامههنتای نوشتن هم داشته باشم نمینویسم پس اگه خوشت نمیاد نخون●
*ران ا/ت میبوسه*
ا/ت: ا..._ادوووو *سرخ شده و چشاش گرد شده*
ران: انتظارش نداشتی؟ خب وقتی یه فیلم رمانتیک میزنی اینجارو فکرمیکردی
ا/ت: این فیلم ترسناک قرار بود باشهههه
ران: حالا که رمانتیکه
*ران به ا/ت نزدیک تر میسه و دوباره میبوستش*
ا/ت: ران بس کن*لبو مرده*
ران: هی بیخیال ضدحال نباش
*از اینجا به بعد به سنت نگاه کن اول*
*ران ا/ت رو دوباره میبوسه و ا/ت هم دیگه همراهی میکنه باهاش (بسمم اللهههههه)*
ران: ا/ت خوبی باش
*(اصلا هم اینجوری نیست که نویسنده از خجالت اب شده ها) ران دکمه های پیرهنش باز میکنه و ا/ت داریم که لبو تر شده*
*ران دستش میره سمت بند های تاپ ا/ت اروم میارتشون پایین*
ا/ت: داری چه گو... *لبو شد مرد*
(نویسنده از خجالت شهید شد)
*اره دیگه ا/ت سریع دستش میزارخ جلوی س*ینه هاش (گزارش گر ها ک...)*
ران: بیخیال ا/ت
*ران دست ا/ت رو میبره پایین و اره دیگه بعدش خودتون...*(نویسنده سر همین یه قسمت از خجالت مرده)
●حالا بقیه اعضای بونتن چه میگذرد؟●
*بعد ۱ ساعت میرسن خونه*
ریندو: ران ما برگشتیممممم
*ران تو اشپزخونه بود داشت دمنوش درست میکرد*
ران:عیوا خوش برگشتین
ریندو: ا/ت کو؟
ران: هیچی رفت حموم
کوکو: ولی ا/ت که دیروز حموم بود
ران: من از کجا بدونم اخه؟ *با قیافه ای که معلومه دروغ میگه ولی قانع کنندس و لیوان تو دستشه و داره با قاشق هم میزنه*
*ریندو میره در حموم میزنه*
ریندو: ا/ت خوبی؟
ا/ت: خ_خوبم
ریندو: مطمعنی؟
ا/ت: آره بابا
*همچنان ا/ت تو ذهنش؛ من چه گوهی خوردم باید چه گوهی بخورم الان گوه شدممم*
______
ویویویوویویویوی سر این از خجالت اب شدم مرتیکه ها😂😔
*ران ا/ت میبوسه*
ا/ت: ا..._ادوووو *سرخ شده و چشاش گرد شده*
ران: انتظارش نداشتی؟ خب وقتی یه فیلم رمانتیک میزنی اینجارو فکرمیکردی
ا/ت: این فیلم ترسناک قرار بود باشهههه
ران: حالا که رمانتیکه
*ران به ا/ت نزدیک تر میسه و دوباره میبوستش*
ا/ت: ران بس کن*لبو مرده*
ران: هی بیخیال ضدحال نباش
*از اینجا به بعد به سنت نگاه کن اول*
*ران ا/ت رو دوباره میبوسه و ا/ت هم دیگه همراهی میکنه باهاش (بسمم اللهههههه)*
ران: ا/ت خوبی باش
*(اصلا هم اینجوری نیست که نویسنده از خجالت اب شده ها) ران دکمه های پیرهنش باز میکنه و ا/ت داریم که لبو تر شده*
*ران دستش میره سمت بند های تاپ ا/ت اروم میارتشون پایین*
ا/ت: داری چه گو... *لبو شد مرد*
(نویسنده از خجالت شهید شد)
*اره دیگه ا/ت سریع دستش میزارخ جلوی س*ینه هاش (گزارش گر ها ک...)*
ران: بیخیال ا/ت
*ران دست ا/ت رو میبره پایین و اره دیگه بعدش خودتون...*(نویسنده سر همین یه قسمت از خجالت مرده)
●حالا بقیه اعضای بونتن چه میگذرد؟●
*بعد ۱ ساعت میرسن خونه*
ریندو: ران ما برگشتیممممم
*ران تو اشپزخونه بود داشت دمنوش درست میکرد*
ران:عیوا خوش برگشتین
ریندو: ا/ت کو؟
ران: هیچی رفت حموم
کوکو: ولی ا/ت که دیروز حموم بود
ران: من از کجا بدونم اخه؟ *با قیافه ای که معلومه دروغ میگه ولی قانع کنندس و لیوان تو دستشه و داره با قاشق هم میزنه*
*ریندو میره در حموم میزنه*
ریندو: ا/ت خوبی؟
ا/ت: خ_خوبم
ریندو: مطمعنی؟
ا/ت: آره بابا
*همچنان ا/ت تو ذهنش؛ من چه گوهی خوردم باید چه گوهی بخورم الان گوه شدممم*
______
ویویویوویویویوی سر این از خجالت اب شدم مرتیکه ها😂😔
۱۲.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.