مافیای شب ²⁵
مافیای شب p²⁵
سریع سوار ماشینم شدم و با بالا ترین سرعت رفتم سازمان....رسیدم به سازمان ...ولی....ولی...سازمان خیلی خلوت بود ...همه ی مامور و بادیگاردا سر کار خودشون بودم...با سرعت نور رفتم توی آسانسور و رفتم توی اتاق خودم...کسی اونجا نبود...رفتم بالا اتاق تهیونگ اونجا هم کسی نبود...رفتم روبه روی اتاق که اتاق کوک بود ولی اونجا هم کسی نبود....رفتم بالا اتاق جیمین و اونجا همشون بودن.....
رایا: به به پس که اینجایین! یعنی پس وقتی که نمیام همیشه این کار و میکنین آره؟واقعا که!
تهیونگ: رایا! تو اینجا چی کار میکنی؟ مگه بهت نگفتم بمون خونه و استراحت کن...هان! (عصبی)
رایا: باهات کار دارم...با همتون..کار دارم!
جیمین: اممم...من میرم یه پرونده بگیرم!
رایا: جیمین بشین سرجات!
تهیونگ: رایا...چی میخوای چی بگی؟
رایا: بشینید تا بگم
*مثلا نشستن*
رایا: خوب! بعد از اینکه شماها رفتین..منشی سابق بابامه اومد خونه ووووو (همه چی رو گفت)
تهیونگ: دختره ی احمق...من باید برمممم (خیییلی عصبی)
رایا: نه...تهیونگ بشین..
تهیونگ: کوک جیمین مراقب رایا باشید تا بیام..
رفتم سریع مچ دست تهیونگ و گرفتم ولی دستم و پس زد...
تهیونگ: رایا ...ولم کن اون باید تاوان این کاراش و پس بده...
چون تهیونگ آروم نگرفت مجبور شدم که خودم بزنم به درد...چون فقط با این کار آروم میگرفت....
رایا: ت...تهیونگ...هاااا
تهیونگ: رایا...رایا جانم....عزیزم...چی شدی؟
رایا: آخخخخخ...دلممم
جیمین: ا..الان آب میارم..
تهیونگ: رایا بیا ...بیا اینجا بشین...این کولر چرا خوب کار نمیکنه
و بعلهههه...موفق شدم ...ولی فکنم خیلی تاثیر گذار بودم چون که خیلی نگرانم شده بودن..تهیونگ یه دفتر برداشت و شروع کرد به باد زدنم...( عررر🤣🤣🤣)
تهیونگ: چاگیا...من اینجام..باشه..نترسیا..هرچی چشد به من بگو
رایا: خیلی خوب باشههه 😑
کوک: ا..الان حالت خوبه؟
رایا: آره خوبم..گه گاهی اینجوری میشه...
کوک: الهییییی...بچه ها به من رفتن..انگار خیلی بوکس دوس دارن ولی به جای کیسه بوکس به شکم مامانشون ضربه میزنن..
رایا: آره...انگار همینه...به هر حال...اون منشی کارت آدرس و شماره. ی هونگ و داد
با گفتن این جمله یهو تهیونگ از خود بی خود شد...رنگش پرید...
رایا: تهیونگ...حالت خوبه...
تهیونگ: آره...اون کارت و بده من..
منم کارت دادم..
تهیونگ: من میرم دفتر خودم لطفا کسی نیاد..ممنون
رایا: خیلی خوب باشه...
ویو تهیونگ.....
سریع سوار ماشینم شدم و با بالا ترین سرعت رفتم سازمان....رسیدم به سازمان ...ولی....ولی...سازمان خیلی خلوت بود ...همه ی مامور و بادیگاردا سر کار خودشون بودم...با سرعت نور رفتم توی آسانسور و رفتم توی اتاق خودم...کسی اونجا نبود...رفتم بالا اتاق تهیونگ اونجا هم کسی نبود...رفتم روبه روی اتاق که اتاق کوک بود ولی اونجا هم کسی نبود....رفتم بالا اتاق جیمین و اونجا همشون بودن.....
رایا: به به پس که اینجایین! یعنی پس وقتی که نمیام همیشه این کار و میکنین آره؟واقعا که!
تهیونگ: رایا! تو اینجا چی کار میکنی؟ مگه بهت نگفتم بمون خونه و استراحت کن...هان! (عصبی)
رایا: باهات کار دارم...با همتون..کار دارم!
جیمین: اممم...من میرم یه پرونده بگیرم!
رایا: جیمین بشین سرجات!
تهیونگ: رایا...چی میخوای چی بگی؟
رایا: بشینید تا بگم
*مثلا نشستن*
رایا: خوب! بعد از اینکه شماها رفتین..منشی سابق بابامه اومد خونه ووووو (همه چی رو گفت)
تهیونگ: دختره ی احمق...من باید برمممم (خیییلی عصبی)
رایا: نه...تهیونگ بشین..
تهیونگ: کوک جیمین مراقب رایا باشید تا بیام..
رفتم سریع مچ دست تهیونگ و گرفتم ولی دستم و پس زد...
تهیونگ: رایا ...ولم کن اون باید تاوان این کاراش و پس بده...
چون تهیونگ آروم نگرفت مجبور شدم که خودم بزنم به درد...چون فقط با این کار آروم میگرفت....
رایا: ت...تهیونگ...هاااا
تهیونگ: رایا...رایا جانم....عزیزم...چی شدی؟
رایا: آخخخخخ...دلممم
جیمین: ا..الان آب میارم..
تهیونگ: رایا بیا ...بیا اینجا بشین...این کولر چرا خوب کار نمیکنه
و بعلهههه...موفق شدم ...ولی فکنم خیلی تاثیر گذار بودم چون که خیلی نگرانم شده بودن..تهیونگ یه دفتر برداشت و شروع کرد به باد زدنم...( عررر🤣🤣🤣)
تهیونگ: چاگیا...من اینجام..باشه..نترسیا..هرچی چشد به من بگو
رایا: خیلی خوب باشههه 😑
کوک: ا..الان حالت خوبه؟
رایا: آره خوبم..گه گاهی اینجوری میشه...
کوک: الهییییی...بچه ها به من رفتن..انگار خیلی بوکس دوس دارن ولی به جای کیسه بوکس به شکم مامانشون ضربه میزنن..
رایا: آره...انگار همینه...به هر حال...اون منشی کارت آدرس و شماره. ی هونگ و داد
با گفتن این جمله یهو تهیونگ از خود بی خود شد...رنگش پرید...
رایا: تهیونگ...حالت خوبه...
تهیونگ: آره...اون کارت و بده من..
منم کارت دادم..
تهیونگ: من میرم دفتر خودم لطفا کسی نیاد..ممنون
رایا: خیلی خوب باشه...
ویو تهیونگ.....
۲.۴k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.