My lovely mafia🍷🧸🐾 p⁵¹
میلا « عه عه بسکنین دیه...خب عروس خانم های گل کی بله رو به آقا داماد ها میگین
هایون « این آقا ناز منو نخریده...حالا حالا ها بهت بله نمیگم...
یونگی « حتی اگه عروسک یونیکورن برات بگیرم؟
هایون « کی بریم کلیسا برای ازدواج؟
یونجی « خنده* ولی ما فعلا نمیخوایم ازدواج کنیم....ترجیح میدیم مدتی باهم باشیم...
جیهوپ « با اینکه اول مخالف بودم ولی درسته
هایون « خب طبق گفته های جیمین اوپا
یونگی « ها؟ چی؟
هایون « طبق گفته های
یونگی « بعدش
هایون « جیمین
یونگی « بعدش
هایون « اوپا
یونگی « فقط اجازه داری ب من بگی اوپا...اما جون جیهوپ مورد خاصه مجوز داره
هایون « چیزه میشه حالا ک بهت بله دادم امروز که مرخص شدم بریم برام یونیکورن بخری....
یونگی « من یچی گفتم...مگه بچه ای؟
هایون « ಥ‿ಥ گریه موکولما...هقققق من عروسک موخام
هوسوک « هیش...داوش یه عروسکه....
یونگی « خیلی خب...باشد...برات میگیرم...
سه سال بعد//
هینا « مامانیییی علوسکمو بدهههه
هایون « عههه نخیرممم اونو بابایی قبلا برام گرفت
هینا « هیقققققق من اونو موخاممم
یونگی « مادر دختر گرامی چیشده باز 눈_눈
هایون « د آخه یونگی نگا کن عروسکمو گرفته نیمیده ಥ‿ಥ
یونگی « هینا دخترم...بیا بریم برات میخرم خودم یکی دیگه
هینا « نیموخام•-•
یونگی « هینا...بیا بابایی کارت داره
هینا « هولاااا یه راز بابایی میخواد بم بگه ک به تو نیمیگههه😌
هایون « خدایا پدر دختر عین هم...بعد ازدواج من و. یونگی هینا بدنیا اومد...اکثر وقتا مث صگ و گدا میمونیم ولی نه من نه یونگی حاضر نیستیم خم رو ابروش بیاد...
......
یونگی « یبار دیگه نقشه رو برای بابایی بگو
هایون « خاله یونجی میاد دنبال مامانی میلن بیلون منو سما و عمو ای هیان و جیسو اونی و عمو جیمین و دایی هوسوک و خاله میلا و خاله میشا برای سالگرد ازدباجتون حیاط رو تزئین موکنیم...
یونگی « آفرین دخترمممم
.
.
.
.
.
هایون « با کلی خرید و خرت و پرت با یونجی از ماشین پیاده شدیم...نگهبان ها در ورودی رو برامون باز کردند...یکی از نگهبان ها با نهایت احترام مارو به حیاط پشتی، بزرگترین بخش خارجی عمارت هدایت کرد...حسابی تعجب کرده بودم...اما یونجی ریلکس بود...
راهروی ورودیش از چراغ هاو فانوس های طلایی تزئین شده بود...وقتی رسیدم یونگی رو در حال پیانو زدن با اون پیانو سفید رنگش دیدم...آهنگ ملایم و زیبایی بود...بقیه رو نشسته زیر درخت، روی صندلی میز ها...چراغ های طلایی زیبایی خاصی تداعی کرده بودـ..
هایون « این آقا ناز منو نخریده...حالا حالا ها بهت بله نمیگم...
یونگی « حتی اگه عروسک یونیکورن برات بگیرم؟
هایون « کی بریم کلیسا برای ازدواج؟
یونجی « خنده* ولی ما فعلا نمیخوایم ازدواج کنیم....ترجیح میدیم مدتی باهم باشیم...
جیهوپ « با اینکه اول مخالف بودم ولی درسته
هایون « خب طبق گفته های جیمین اوپا
یونگی « ها؟ چی؟
هایون « طبق گفته های
یونگی « بعدش
هایون « جیمین
یونگی « بعدش
هایون « اوپا
یونگی « فقط اجازه داری ب من بگی اوپا...اما جون جیهوپ مورد خاصه مجوز داره
هایون « چیزه میشه حالا ک بهت بله دادم امروز که مرخص شدم بریم برام یونیکورن بخری....
یونگی « من یچی گفتم...مگه بچه ای؟
هایون « ಥ‿ಥ گریه موکولما...هقققق من عروسک موخام
هوسوک « هیش...داوش یه عروسکه....
یونگی « خیلی خب...باشد...برات میگیرم...
سه سال بعد//
هینا « مامانیییی علوسکمو بدهههه
هایون « عههه نخیرممم اونو بابایی قبلا برام گرفت
هینا « هیقققققق من اونو موخاممم
یونگی « مادر دختر گرامی چیشده باز 눈_눈
هایون « د آخه یونگی نگا کن عروسکمو گرفته نیمیده ಥ‿ಥ
یونگی « هینا دخترم...بیا بریم برات میخرم خودم یکی دیگه
هینا « نیموخام•-•
یونگی « هینا...بیا بابایی کارت داره
هینا « هولاااا یه راز بابایی میخواد بم بگه ک به تو نیمیگههه😌
هایون « خدایا پدر دختر عین هم...بعد ازدواج من و. یونگی هینا بدنیا اومد...اکثر وقتا مث صگ و گدا میمونیم ولی نه من نه یونگی حاضر نیستیم خم رو ابروش بیاد...
......
یونگی « یبار دیگه نقشه رو برای بابایی بگو
هایون « خاله یونجی میاد دنبال مامانی میلن بیلون منو سما و عمو ای هیان و جیسو اونی و عمو جیمین و دایی هوسوک و خاله میلا و خاله میشا برای سالگرد ازدباجتون حیاط رو تزئین موکنیم...
یونگی « آفرین دخترمممم
.
.
.
.
.
هایون « با کلی خرید و خرت و پرت با یونجی از ماشین پیاده شدیم...نگهبان ها در ورودی رو برامون باز کردند...یکی از نگهبان ها با نهایت احترام مارو به حیاط پشتی، بزرگترین بخش خارجی عمارت هدایت کرد...حسابی تعجب کرده بودم...اما یونجی ریلکس بود...
راهروی ورودیش از چراغ هاو فانوس های طلایی تزئین شده بود...وقتی رسیدم یونگی رو در حال پیانو زدن با اون پیانو سفید رنگش دیدم...آهنگ ملایم و زیبایی بود...بقیه رو نشسته زیر درخت، روی صندلی میز ها...چراغ های طلایی زیبایی خاصی تداعی کرده بودـ..
۲۱۱.۳k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.