red room p4
لونا: هوی کسی اینجا نیست!! کسی بیرون نیست(داد)
کوک: خفه شو
صدای قدمای سرد یک نفر با صدایی که معلوم بود هیچ احساسی توش نبود میامد نزدیکم اروم سعی کردم از اون طرف ستون فرار کنم ولی نمیتونستم همه جاهایی که باهاش میتونستم فرار کنمو بسته بودن بجز دهنم
لونا: تو کدوم خری هستی؟
کوک: هه اصلا برات سوال نیست اینجا چیکار میکنی خانم مثلا کیم لونا که حتی فامیلی واقعیت این نیست
لونا: چرا نباید برام سوال باشه؟ داداش ک. ق. خ. ل. م کاری کرده مثل همیشه؟
کوک: خوشم اومد خودت میدونی، اره داداش جنابعالی به باند ما خیان. ت کرد و فرار کرد حتی از ما وسایل هم دزدید تو هم باید پیش ما مثل یکی که فروخ. ته شده خیلی اروم بمونی اگه میخوای زنده بمونی
لونا: میدونستم اون عوض. ی یک کاشه ای زیر نیم کاسه اش هست
کوک: و خانم مثلا پلیس بابد از این کارم خداحافظی کنی البته وقتی دیگه نری خودشون میفهمن نمیای
بادیگارد: جناب جئون هیوک اومده
لونا: جناب جئون(تک خنده)
کوک: میدونی من کیم؟ اگه میذونستی ایم لبخندت محو میشد و راستی سزای اون لگد هم میبینی
لونا: اه اه پام به توی او. سکل خورده(موهاشو با سرش میده اونور)
کوک: فعلا یکم ش. ک. نج. ش کنید تا من بیام
لونا: واسیتا
کوک میره ببینه هیوک چی میگه با همون قدمای سردش از انبار خارج میشه و میره بیرون
هیوک: بلاخره اومدی؟ شنیدم یکی از اعضای باندت بهت خی. ا.. نت کرده
کوک: انقدر درباره کارام کنجکاوی چرا یک جاسوس نمیزاری البته این کارو کرده بودی(منظورش ماتیاعه)
هیوک: عه افرین فهمیدی اون مال من بود
کوک: خواهرش دست منه حالا ببینم میخواد چی کار کنه
هیوک: وایستا ببینم لونا؟
کوک: اره تو از کجا میشناسیش؟ نکنه اون روزی که استخدامش کردی تو فرمش بوده؟
هیوک: حروفمو پس میگیرم باهوش نیستی ماتیا گفته بود اگه یک روز لو رفت و خودش در رفت و لونا گیر افتاد تلاسمو کنم ازادش کنم یا اگه نشد ولش کنم
صدای ج. یغ لونا در اومد (همون زمان توی انباری داشتن لونا رو میزدن و زخمیش میکردن)
هیوک: همین الان شروع کردی؟
کوک: میخواست در بره به من لگد زده باید توانشو پس بده
(صدای جی. غ و گریش بیش تر شد)
هیوک: باشه پس من میرم
هیوک رفت
بادیگارد کوک اومد طرفش
بادیگارد۱:خانم لونا.....
کوک: مهم نیست ببریش به اتاقی که ترتیب دادیم
بادیگارد: چشم قربان
لونا رو بردن داخل امارت تو اتاق نسبتا تمیز
یکی از زیر دست های کوک زنگ میزنه بهش
کوک: خفه شو
صدای قدمای سرد یک نفر با صدایی که معلوم بود هیچ احساسی توش نبود میامد نزدیکم اروم سعی کردم از اون طرف ستون فرار کنم ولی نمیتونستم همه جاهایی که باهاش میتونستم فرار کنمو بسته بودن بجز دهنم
لونا: تو کدوم خری هستی؟
کوک: هه اصلا برات سوال نیست اینجا چیکار میکنی خانم مثلا کیم لونا که حتی فامیلی واقعیت این نیست
لونا: چرا نباید برام سوال باشه؟ داداش ک. ق. خ. ل. م کاری کرده مثل همیشه؟
کوک: خوشم اومد خودت میدونی، اره داداش جنابعالی به باند ما خیان. ت کرد و فرار کرد حتی از ما وسایل هم دزدید تو هم باید پیش ما مثل یکی که فروخ. ته شده خیلی اروم بمونی اگه میخوای زنده بمونی
لونا: میدونستم اون عوض. ی یک کاشه ای زیر نیم کاسه اش هست
کوک: و خانم مثلا پلیس بابد از این کارم خداحافظی کنی البته وقتی دیگه نری خودشون میفهمن نمیای
بادیگارد: جناب جئون هیوک اومده
لونا: جناب جئون(تک خنده)
کوک: میدونی من کیم؟ اگه میذونستی ایم لبخندت محو میشد و راستی سزای اون لگد هم میبینی
لونا: اه اه پام به توی او. سکل خورده(موهاشو با سرش میده اونور)
کوک: فعلا یکم ش. ک. نج. ش کنید تا من بیام
لونا: واسیتا
کوک میره ببینه هیوک چی میگه با همون قدمای سردش از انبار خارج میشه و میره بیرون
هیوک: بلاخره اومدی؟ شنیدم یکی از اعضای باندت بهت خی. ا.. نت کرده
کوک: انقدر درباره کارام کنجکاوی چرا یک جاسوس نمیزاری البته این کارو کرده بودی(منظورش ماتیاعه)
هیوک: عه افرین فهمیدی اون مال من بود
کوک: خواهرش دست منه حالا ببینم میخواد چی کار کنه
هیوک: وایستا ببینم لونا؟
کوک: اره تو از کجا میشناسیش؟ نکنه اون روزی که استخدامش کردی تو فرمش بوده؟
هیوک: حروفمو پس میگیرم باهوش نیستی ماتیا گفته بود اگه یک روز لو رفت و خودش در رفت و لونا گیر افتاد تلاسمو کنم ازادش کنم یا اگه نشد ولش کنم
صدای ج. یغ لونا در اومد (همون زمان توی انباری داشتن لونا رو میزدن و زخمیش میکردن)
هیوک: همین الان شروع کردی؟
کوک: میخواست در بره به من لگد زده باید توانشو پس بده
(صدای جی. غ و گریش بیش تر شد)
هیوک: باشه پس من میرم
هیوک رفت
بادیگارد کوک اومد طرفش
بادیگارد۱:خانم لونا.....
کوک: مهم نیست ببریش به اتاقی که ترتیب دادیم
بادیگارد: چشم قربان
لونا رو بردن داخل امارت تو اتاق نسبتا تمیز
یکی از زیر دست های کوک زنگ میزنه بهش
۴.۵k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.