نفرین شده
پارت ۴
* بعد شام اتاق*
کوک: اممم یه سوال ازت بپرسم؟؟
ا/ت: بپرس
کوک: تو چرا تنهایی؟.. منظورم اینکه چرا ازدواج نکردی؟
ا/ت: چون نفرین شده ام
کوک: منظورت چیه؟
ا/ت: من بعد بدنیا اومدنم موقعی که میخواستن بند نافم رو قطع کنن نافم خون ریزی کرد و نزدیک بود بمیرم. مامانم منو برد پیش یه پیشگو گفت نفرینشده ام یعنی هرکسی نزدیک من بشه از دست میره..خودمم اولا باورم نشد مخصوصا خود مامانم ولی بعد مرگشون و مرگ بردارم فهمیدم راسته..بعد کم کم دوستام بخاطر این موضوع ولم کردن
کوک؛ مزخرفه
ا/ت: ببین خودمم باورم نمیشه ولی احتیط میکنم
کوک: اولا بگم چرا مزخرفه چونکه اطراف نافت رو جراحی کردم دیگه..هیچ چیز مشکوکی ندیدم
ا/ت:جدی؟..بازم احتیاط میکنم
کوک: هرطور راحتی..شب بخیر
ا/ت:شب بخیر
* بعد شام اتاق*
کوک: اممم یه سوال ازت بپرسم؟؟
ا/ت: بپرس
کوک: تو چرا تنهایی؟.. منظورم اینکه چرا ازدواج نکردی؟
ا/ت: چون نفرین شده ام
کوک: منظورت چیه؟
ا/ت: من بعد بدنیا اومدنم موقعی که میخواستن بند نافم رو قطع کنن نافم خون ریزی کرد و نزدیک بود بمیرم. مامانم منو برد پیش یه پیشگو گفت نفرینشده ام یعنی هرکسی نزدیک من بشه از دست میره..خودمم اولا باورم نشد مخصوصا خود مامانم ولی بعد مرگشون و مرگ بردارم فهمیدم راسته..بعد کم کم دوستام بخاطر این موضوع ولم کردن
کوک؛ مزخرفه
ا/ت: ببین خودمم باورم نمیشه ولی احتیط میکنم
کوک: اولا بگم چرا مزخرفه چونکه اطراف نافت رو جراحی کردم دیگه..هیچ چیز مشکوکی ندیدم
ا/ت:جدی؟..بازم احتیاط میکنم
کوک: هرطور راحتی..شب بخیر
ا/ت:شب بخیر
۱۲.۲k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.