انتقام
انتقام
part:4
ویوی جنی: وقتی رفتم دنبالش یه کلیپ بهم نشون داد که یه مردی که همه جاشو پوشونده داره حرف می زنه.
حرف اون مرده:
این کلیپو به جنی کیم نشون بدیم، سلام احق خانم،
الان حتما داری دنبال ا.ت می گردی؟(خنده) خب...تا الان خودمم نمی دونم زندس یا ن. وایسا ببینم.هنوز منو نشناختی؟(خنده) من همونیم که قراره دار و نداردو ازت بگیره، قبلا هم یکی رو ازت گرفته بودم،
مامانه هرزه تو. احتمالا الان خیلی شکه شدی نه؟ فک میکنی مامانت بخاطر افسردگی خودکشی کرده؟معلومه که ینجوری فک میکنی. خب..امید وارم تا الان
ا.ت مرده باشه،قطعا همین طوره،دیگه من میرم سایت رو هک کنم،بای.
ویوی جنی:دهنم از شدت تعجب باز مونده بود. اون...قاتل مامانمه...اون...تا الان ا.ت رو کشته؟ نه..من باید...من باید..یهو جلوی چشمام سیاه شد....
تور زیادی حس کردم،بدنم سست شده بود،چشمام رو باز کردم، لیسا و رزی و دیدم که وقتی دیدن چشمام باز شده از جاشون بلند شدن.
جنی:چه اتفاقی افتاده؟
لیسا:بی هوش شده بودی...
جنی:چی؟
لیسا:همه چی رو بهمون گفتن.
جنی:(نشست روی تخت) ا.ت! من..باید برم پیشش.(ا جاش بلند شد) نه... من باید..اون مرده رو بکشم؟
لیسا: یاا،یااا، آروم باش.
جنی:*گریه کرد* چطور می تونم آروم باشم وقتی اون قاتل مامانمه.هق..
لیسا: *اومد بغلش کرد* میدونم برات سخته ولی...
جنی:هق..هق..
لیسا: خب..اگه می خوای اونو بکشی...
جنی:*ازش جدا شد و سرمی که به دستش وصل بود رو پرت کرد روی زمین و با سرعت رفت*
لیسا: جنی،جنی شی*رفت دنبالش*
ویوی لیسا:داشت با سرعت می دوید و اخم کرده بود،
وقتی بهش رسیدم سعی کردم باهاش حرف بزنم ولی جواب نمی داد.
لیسا: ببین جنی،جنی..صب کن.
جنی: *دوباره گریه کرد* لیسا آخه تو چرا منو درک نمی کنی؟ ها؟ چرا؟ هق..هق..
ویوی لیسا: نمی تونم ببینم همین جوری گریه می کنه،وقتی گریه کرد آروم گفتم..
لیسا: خب....الان به چه چیزایی نیاز داریم؟
جنی:(اشکاش رو با دستش پاک کرد) چرا اینقد جدی گرفتی؟
لیسا: به خاطرت هرکاری میکنم...
جنی:(یه قطره دوباره اشک ریخت).
ویوی لیسا: دستشو راستمو چسبوندم به سمت راست صورتشو با انگشت شصتم اشک شو پاک کردم.
لیسا: لطفا دیگه گریه نکن...ا.ت رو پیدا می کنم و اون مرتیکه رو ميندازم تو زندان آب خنک بخوره..
جنی:*بغلش کرد3>*
ویوی لیسا: تونستیم اون مرده رو پیدا کنیم و دستگیرش کنیم،ولی انگار اون ا.ت رو کشته بود، جنی چن ماه هیچ حرفی نمی زد و کنسرت برگزار نمی کرد،
ولی تونستیم حالشو بهتر کنیم.
این پارت هم تموم شددد💗
گزارش نده گناه دارم...
part:4
ویوی جنی: وقتی رفتم دنبالش یه کلیپ بهم نشون داد که یه مردی که همه جاشو پوشونده داره حرف می زنه.
حرف اون مرده:
این کلیپو به جنی کیم نشون بدیم، سلام احق خانم،
الان حتما داری دنبال ا.ت می گردی؟(خنده) خب...تا الان خودمم نمی دونم زندس یا ن. وایسا ببینم.هنوز منو نشناختی؟(خنده) من همونیم که قراره دار و نداردو ازت بگیره، قبلا هم یکی رو ازت گرفته بودم،
مامانه هرزه تو. احتمالا الان خیلی شکه شدی نه؟ فک میکنی مامانت بخاطر افسردگی خودکشی کرده؟معلومه که ینجوری فک میکنی. خب..امید وارم تا الان
ا.ت مرده باشه،قطعا همین طوره،دیگه من میرم سایت رو هک کنم،بای.
ویوی جنی:دهنم از شدت تعجب باز مونده بود. اون...قاتل مامانمه...اون...تا الان ا.ت رو کشته؟ نه..من باید...من باید..یهو جلوی چشمام سیاه شد....
تور زیادی حس کردم،بدنم سست شده بود،چشمام رو باز کردم، لیسا و رزی و دیدم که وقتی دیدن چشمام باز شده از جاشون بلند شدن.
جنی:چه اتفاقی افتاده؟
لیسا:بی هوش شده بودی...
جنی:چی؟
لیسا:همه چی رو بهمون گفتن.
جنی:(نشست روی تخت) ا.ت! من..باید برم پیشش.(ا جاش بلند شد) نه... من باید..اون مرده رو بکشم؟
لیسا: یاا،یااا، آروم باش.
جنی:*گریه کرد* چطور می تونم آروم باشم وقتی اون قاتل مامانمه.هق..
لیسا: *اومد بغلش کرد* میدونم برات سخته ولی...
جنی:هق..هق..
لیسا: خب..اگه می خوای اونو بکشی...
جنی:*ازش جدا شد و سرمی که به دستش وصل بود رو پرت کرد روی زمین و با سرعت رفت*
لیسا: جنی،جنی شی*رفت دنبالش*
ویوی لیسا:داشت با سرعت می دوید و اخم کرده بود،
وقتی بهش رسیدم سعی کردم باهاش حرف بزنم ولی جواب نمی داد.
لیسا: ببین جنی،جنی..صب کن.
جنی: *دوباره گریه کرد* لیسا آخه تو چرا منو درک نمی کنی؟ ها؟ چرا؟ هق..هق..
ویوی لیسا: نمی تونم ببینم همین جوری گریه می کنه،وقتی گریه کرد آروم گفتم..
لیسا: خب....الان به چه چیزایی نیاز داریم؟
جنی:(اشکاش رو با دستش پاک کرد) چرا اینقد جدی گرفتی؟
لیسا: به خاطرت هرکاری میکنم...
جنی:(یه قطره دوباره اشک ریخت).
ویوی لیسا: دستشو راستمو چسبوندم به سمت راست صورتشو با انگشت شصتم اشک شو پاک کردم.
لیسا: لطفا دیگه گریه نکن...ا.ت رو پیدا می کنم و اون مرتیکه رو ميندازم تو زندان آب خنک بخوره..
جنی:*بغلش کرد3>*
ویوی لیسا: تونستیم اون مرده رو پیدا کنیم و دستگیرش کنیم،ولی انگار اون ا.ت رو کشته بود، جنی چن ماه هیچ حرفی نمی زد و کنسرت برگزار نمی کرد،
ولی تونستیم حالشو بهتر کنیم.
این پارت هم تموم شددد💗
گزارش نده گناه دارم...
۲.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.