maide of the mansion
جونگ کوک: چشمامو باز کردم یونجی جلوی اینه نشسته بود برای چند دقیقه کاملا ناخواسته بهش خیره شدم انگار منو به سمت خودش میکشید و من نیروی کافی برای مقابله با اون رو نداشتم نمیتونستم چشم ازش بردارم انگار منو اسیر خودش کرده بود بوی عطر ملایمش توی اتاق پیچیده بود بوش توی ریه هام جریان پیدا کرده بود
یونجی: بیدار شدی
جونگ کوک: بلاخره از اون حالت در اومدم سریع بلند شدم
آ....ره
رفتم یه دوش گرفتم و حاضر شدم یونجی منتظرم بود دستمو گرفت و بازم رفتیم ساحل من این طرف پیش بقیه نشسته بودم و یونجی جلو تر از دریا عکس میگرفت و تا جایی که اب به زانو هاش میرسید داخل اب میرفت
یونجی یکم بیا این ور اب با خودش میبرتت هاااا!!
تهیونگ: جونگ کوک چشم از یونجی بر نمی داشت نمی دونستم چی شده ولی انگار یونجی تونسته بود برای یه ساعتم که شده قلب جونگ کوک رو اسیر کنه
جیمین: وقتی بهشون نگاه میکردم حس عجیبی داشتم انگار ارامش قبل از طوفان بود
جونگ کوک: داشتم یونجی رو نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد نگاهم رو از یونجی گرفتم و به گوشیم دادم سومین بود سریع بلند شدم رفتم یه گوشه
سلام چیزی شده
سومین: تبریک میگم پدر شدنت رو جئون جونگ کوک
جونگ کوک: منظورت چیه
سومین: خبر بارداری یونجی همه جا پیچیده مگه نگفتی اون حامله نمیشه
جونگ کوک: خودمم نمیدونم میفهمی نمیدونم
سومین: الان بهت خوش میگذره نه پیش زن و........بچت
جونگ کوک: نزاشت چیزی بگم گوشی رو قطع کرد عصبی شدم دستی به موهام کشیدم و رفتم پیش بقیه
یونجی: جونگ کوکا کجا بودی
جونگ کوک: یه تماس داشتم
تهیونگ: جونگ کوک دوباره سرد شده بود میدونستم که سومین بهش زنگ زده نمیدونم چی گفته که جونگ کوک اینقدر عصبی شده شده ولی هر چی گفته چیز خوبی نبوده
سومین: بعد از رابطه م با جونگ کوک پند بار تست گرفتم ولی هر بار منفی بود تا اینکه رفتم دکتر
دکتر: خانم کیم
سومین: بله
دکتر: شما نمیتونید باردار شید
سومین: چی.....چی؟
دکتر: یعنی اینکه شما مشکل هورمونی دارید و بچه دار شدن براتون مشکله مگه اینکه از را ivf استفاده کنید
سومین: خیلی ممنون
◇♡♡♡◇
یونجی: بیدار شدی
جونگ کوک: بلاخره از اون حالت در اومدم سریع بلند شدم
آ....ره
رفتم یه دوش گرفتم و حاضر شدم یونجی منتظرم بود دستمو گرفت و بازم رفتیم ساحل من این طرف پیش بقیه نشسته بودم و یونجی جلو تر از دریا عکس میگرفت و تا جایی که اب به زانو هاش میرسید داخل اب میرفت
یونجی یکم بیا این ور اب با خودش میبرتت هاااا!!
تهیونگ: جونگ کوک چشم از یونجی بر نمی داشت نمی دونستم چی شده ولی انگار یونجی تونسته بود برای یه ساعتم که شده قلب جونگ کوک رو اسیر کنه
جیمین: وقتی بهشون نگاه میکردم حس عجیبی داشتم انگار ارامش قبل از طوفان بود
جونگ کوک: داشتم یونجی رو نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد نگاهم رو از یونجی گرفتم و به گوشیم دادم سومین بود سریع بلند شدم رفتم یه گوشه
سلام چیزی شده
سومین: تبریک میگم پدر شدنت رو جئون جونگ کوک
جونگ کوک: منظورت چیه
سومین: خبر بارداری یونجی همه جا پیچیده مگه نگفتی اون حامله نمیشه
جونگ کوک: خودمم نمیدونم میفهمی نمیدونم
سومین: الان بهت خوش میگذره نه پیش زن و........بچت
جونگ کوک: نزاشت چیزی بگم گوشی رو قطع کرد عصبی شدم دستی به موهام کشیدم و رفتم پیش بقیه
یونجی: جونگ کوکا کجا بودی
جونگ کوک: یه تماس داشتم
تهیونگ: جونگ کوک دوباره سرد شده بود میدونستم که سومین بهش زنگ زده نمیدونم چی گفته که جونگ کوک اینقدر عصبی شده شده ولی هر چی گفته چیز خوبی نبوده
سومین: بعد از رابطه م با جونگ کوک پند بار تست گرفتم ولی هر بار منفی بود تا اینکه رفتم دکتر
دکتر: خانم کیم
سومین: بله
دکتر: شما نمیتونید باردار شید
سومین: چی.....چی؟
دکتر: یعنی اینکه شما مشکل هورمونی دارید و بچه دار شدن براتون مشکله مگه اینکه از را ivf استفاده کنید
سومین: خیلی ممنون
◇♡♡♡◇
۲۰.۹k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.