DADY GEON
ددی جئون
زنگ خونه خورد رفتیم خونه داشتم تو راه میرفتم که کوک کشوندم تو کوچه خالی و چسبوندم به دیوار و لبامو بوسید و منم همکاری کردم
کوک:اگه دوباره جک اون کاررو کرد بهم بگو وگرنه خودتم تنبیه میکنم
ته:سرشو به معنی باشه تکون داد*
و بعد رفت
ب.ت:عوضی از خونم برو بیرون
ته:میرم میرم خیلیم بهتر
بعد دوباره رفت بیرون و هوا بارونی بود که خورد به ینفر وقتی بلند شد دید کوکه سریع بغلش کرد ولی ته خیلی حال نداشت و افتاد و کوک سریع براید بغلش کرد و سوار ماشین شد و تهیونگ رو برد عمارت خودش
تهیونگ خالش بهتر شد و کل قضیه رو برای کوک تعریف کرد
کوک:اون مرتیکه چطور تونسته با اموال من اینجوری برخورد کنه(داد)
ته:کوک لطفا آروم باش چیزی نیس عادیه
کوک:باش باش الان خوبی؟
ته:ا..اره خوبم میشه برم؟
کوک:کجا؟(جدی)
ته:برم دیگه من که امشب نمیتونم برم خونه مث همیشه میرم خوابگاه یا اگه جک خونه باشه پیش اون
کوک:خفه شو
همینجا میمونی
ته:آخه زحمت
کوک:نه زحمت نیس بیا بریم بخوابیم
ویو ته
رفتم رو تخت که کوک اومد و فقط شلوارک داشت و لباس نداشت اومد پیشم خوابید
کوک:چرا اونجوری نگام میکنی؟
ته:....
کوک:من همیشه اینجوری میخوابم
ته:خب عجیب نیس چون منم اینجوری میخوابم
کوک:پس چرا با لباسی؟
ته:خب خجالت میک.....
ویو ته
که یهو کوک لباسامو در آورد
کوک:از من خجالت نکش
زنگ خونه خورد رفتیم خونه داشتم تو راه میرفتم که کوک کشوندم تو کوچه خالی و چسبوندم به دیوار و لبامو بوسید و منم همکاری کردم
کوک:اگه دوباره جک اون کاررو کرد بهم بگو وگرنه خودتم تنبیه میکنم
ته:سرشو به معنی باشه تکون داد*
و بعد رفت
ب.ت:عوضی از خونم برو بیرون
ته:میرم میرم خیلیم بهتر
بعد دوباره رفت بیرون و هوا بارونی بود که خورد به ینفر وقتی بلند شد دید کوکه سریع بغلش کرد ولی ته خیلی حال نداشت و افتاد و کوک سریع براید بغلش کرد و سوار ماشین شد و تهیونگ رو برد عمارت خودش
تهیونگ خالش بهتر شد و کل قضیه رو برای کوک تعریف کرد
کوک:اون مرتیکه چطور تونسته با اموال من اینجوری برخورد کنه(داد)
ته:کوک لطفا آروم باش چیزی نیس عادیه
کوک:باش باش الان خوبی؟
ته:ا..اره خوبم میشه برم؟
کوک:کجا؟(جدی)
ته:برم دیگه من که امشب نمیتونم برم خونه مث همیشه میرم خوابگاه یا اگه جک خونه باشه پیش اون
کوک:خفه شو
همینجا میمونی
ته:آخه زحمت
کوک:نه زحمت نیس بیا بریم بخوابیم
ویو ته
رفتم رو تخت که کوک اومد و فقط شلوارک داشت و لباس نداشت اومد پیشم خوابید
کوک:چرا اونجوری نگام میکنی؟
ته:....
کوک:من همیشه اینجوری میخوابم
ته:خب عجیب نیس چون منم اینجوری میخوابم
کوک:پس چرا با لباسی؟
ته:خب خجالت میک.....
ویو ته
که یهو کوک لباسامو در آورد
کوک:از من خجالت نکش
۵.۵k
۲۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.