پارت ۳۷ قسمت دوم
جیمین. نرو
ا.ت. تا چشم بهم بزنی من برگشتم
جیمین. چرا میخوای بری؟
ا.ت. باید تکلیفمو با بعضی ها مشخص کنم
جیمین. نکشش
ا.ت. من دیگه میرم
جیمین. ا.ت بهت گفتم نکشش
ا.ت. کدومشونو؟
جیمین. لونا رو
جون وو. چی؟ تو میخوای لونا رو بکشی؟ به چه حقی؟
ا.ت. اونش دیگه به تو ربطی نداره پارک...یاد بگیر درست حرف بزنی وگرنه همینجا میکشتمت
جیمین. ا.ت واسه بار آخر میگم لونا رو نکش
ا.ت. سعیمو میکنم
بعدشم از اونجا رفتم عمارت...رفتم تو زیرزمین که کای رو دیدم
ا.ت. اونجاس؟
کای. بله
رفتم تو اتاق و همه نگهبانا رو کردم بیرون...درو هم قفل کردم...فقط خودم بودمو خودش
لونا. چی میخوای؟
ا.ت. تو واقعا جیمینو دوست داری؟
لونا. بیشتر از جونم
ا.ت. نمیخوای ببینی مرده یا زنده؟ خیلی کثافتی لونا
لونا. نه نپیخوام بدونم چون بهش اعتماد دارم و میدونم به این آسونیا نمیمیره
ا.ت. این اعتمادو به خودت هم داری؟ ( هنونطور که حرف میزد داشت یه شمعی رو هم روشن میکرد )
لونا. منظورت چیه؟
ا.ت. به نظرت از زیر شکنجه هام زنده میمونی؟
لونا. میخوای چه غلطی کنی؟
ا.ت. به نظرم بهتره زنده بمونی چون به جیمین گفتم سعی میکنم زنده نگهت دارم اما این سعو خودت باید بکنی
لونا. جرئتشو نداری
ا.ت. لباساتو در بیار
لونا. چی؟
ا.ت. گفتم لباساتو در بیار
لونا. هیچوقت
ا.ت.میخوای به کای بگم لباساتو درآره؟
لونا. آشغال
ا.ت. همین الان لباساتو در بیار ( داد )
لونا. میخوای چیکار کنی؟
رفتم و یه شلاق برداشتم و زدم بهش
ا.ت. همین الان گوه میخوری لباساتو در میاری حروم زاده
بعدش دیدم دسنش رفت سمت لباساش و لباسشو درآورد...رفتم و اون دو تا شمعی که روشن کرده بودمو برداشتم و پارافینشو ریختم روی کل بدنش...از سر تا نوک انگشتای پاش...کامل همه جای بدنش داشتم میریختم و فقط صدای جیغش بود که بهم لذت میداد...تا حالا اینقدر از صدای جیغ یه نفر احساس خوبی نمیکردم...خیلی حس خوبی بهم میداد...نمیخواستم از این کارم دست بردارم اما هنوز زوده بمیره...خیلی کارا باید باهاش بکنم هنوز...شمعارو خاموش کردم...گذاشتمشون سر جاش...یه سیگار برداشتم و روشنش کردم...از پارسال که جیمین اونکارو باهام کرد سیگار میکشیدم...گذاشتمش روی لبم و شروع کردم به کشیدن
ا.ت. میخوای بکشی؟
لونا. گمشو
رفتم و ته سیگارمو که داشت میسوخت گذاشتم روی بازوش و فشارش دادم تا با بازوش خاموش شه...باید صدای جیغ...دلم میخواست بخندم خیلی خوب بود...بعدشم رفتم و انبر رو برداشتم
ا.ت. با کدوم دستت اسلحه رو روی سر کای گذاشته بودی؟
لونا. نه خواهش میکنم
ا.ت. اگه نمیخوای بگی پس با هر دوتاش اینکارو میکنم
رفتم سمتشو خم شدم طرفش...یکی از دستاشو باز کردم...دست راستش بود...گرفتمش تو دستم و انبرو گذاشتم رو ناخون کوچیکش...شروع کردم به کشیدن ناخونش...باز هگ صدای جیغ...ایدفعه از درد بیهوش شد اما من میخدام بازم زجر بکشه...رفتم و یا سطل آب یخ ریختم روش
ا.ت. نمیتونی به همین آسونی ها بیهوش شی
لونا. التماست میکنم ولم کن
ا.ت. فقط یه شرط داره لونا
لونا. هر کاری بگی انجام میدم
ا.ت. دست از سر اطرافیانم مخصوصا جیمین بردار
لونا. باشه دیگه قول میدم کاری به کارشون نداشته باشم
ا.ت. اگه فقط حس کنم که داری نزدیکمون میشی تک تک انگشتاتو از ریشه میکنم
لونا. باشه باشه فقط بذار برم
ا.ت. سریع میری وسایلمو جمع میکنی و از عمارت پارک میری بیرون...برو یه عمارت دور افتاده بخر و اونجا زندگی کن اصا اگه میخوایهم برو خارج از کشور...هر غلطی میخوای بکن اما دیگه هیچوقت جیمینو نبین
لونا. باشه
ا.ت. خیلی خب برو دیگه
یه نگاهی به خودش کرد
ا.ت. اوففف باشه میگم لباس برات بیارن
بعدشم از اون اتاق سردی که لونا توش بود اومد بیرون...رفت و به آجوما گفت یه دست لباس ببره بده لونا...رفت توی اون اتاقی که یکی از آدمای لونا بود...همون که به جیمین شلیک کرد
ا.ت. به به آقای جان
جان. از من چی میخوای؟
ا.ت. جونتو
جان. خواهش میکنم منو ببخش...من اشتباه کردم که به آقای پارک تیر زدم
ا.ت. نه دیگه نشد...بخششی در کار نیست
رفتم و شلاقم که از مکزیک برام آورده بودنو برداشتم...از این شلاق فقط یکی تو دنیا بود اونم دست من بود...باهاش اونایی میزدم که به عزیزام صدمه زدن...حتی یه بار خودمو هم باهاش زدم...چون به جیمین شلیک کردم...ولش کن
رفتم و تا تونستم بهش شلاق زدم...اینقدر بهش شلاق زدم که خون بالا آورد
ا.ت. میخوای کارتو راحت کنم؟
جان. .......
ا.ت. بذار گوشتو ببرم
رفتم و با چاقو گوششو بریدم که بیهوش شد
بعدم با تفنگم یه تیر خالی کردم تو مغزش...رفتم از اتاق بیرون
ا.ت. برین و از جسد بیجونش عکس بگیرین و اون عکشو چاپ کنید...ناششو هم جمع کنید
رفتم بیمارستان
ا.ت. تا چشم بهم بزنی من برگشتم
جیمین. چرا میخوای بری؟
ا.ت. باید تکلیفمو با بعضی ها مشخص کنم
جیمین. نکشش
ا.ت. من دیگه میرم
جیمین. ا.ت بهت گفتم نکشش
ا.ت. کدومشونو؟
جیمین. لونا رو
جون وو. چی؟ تو میخوای لونا رو بکشی؟ به چه حقی؟
ا.ت. اونش دیگه به تو ربطی نداره پارک...یاد بگیر درست حرف بزنی وگرنه همینجا میکشتمت
جیمین. ا.ت واسه بار آخر میگم لونا رو نکش
ا.ت. سعیمو میکنم
بعدشم از اونجا رفتم عمارت...رفتم تو زیرزمین که کای رو دیدم
ا.ت. اونجاس؟
کای. بله
رفتم تو اتاق و همه نگهبانا رو کردم بیرون...درو هم قفل کردم...فقط خودم بودمو خودش
لونا. چی میخوای؟
ا.ت. تو واقعا جیمینو دوست داری؟
لونا. بیشتر از جونم
ا.ت. نمیخوای ببینی مرده یا زنده؟ خیلی کثافتی لونا
لونا. نه نپیخوام بدونم چون بهش اعتماد دارم و میدونم به این آسونیا نمیمیره
ا.ت. این اعتمادو به خودت هم داری؟ ( هنونطور که حرف میزد داشت یه شمعی رو هم روشن میکرد )
لونا. منظورت چیه؟
ا.ت. به نظرت از زیر شکنجه هام زنده میمونی؟
لونا. میخوای چه غلطی کنی؟
ا.ت. به نظرم بهتره زنده بمونی چون به جیمین گفتم سعی میکنم زنده نگهت دارم اما این سعو خودت باید بکنی
لونا. جرئتشو نداری
ا.ت. لباساتو در بیار
لونا. چی؟
ا.ت. گفتم لباساتو در بیار
لونا. هیچوقت
ا.ت.میخوای به کای بگم لباساتو درآره؟
لونا. آشغال
ا.ت. همین الان لباساتو در بیار ( داد )
لونا. میخوای چیکار کنی؟
رفتم و یه شلاق برداشتم و زدم بهش
ا.ت. همین الان گوه میخوری لباساتو در میاری حروم زاده
بعدش دیدم دسنش رفت سمت لباساش و لباسشو درآورد...رفتم و اون دو تا شمعی که روشن کرده بودمو برداشتم و پارافینشو ریختم روی کل بدنش...از سر تا نوک انگشتای پاش...کامل همه جای بدنش داشتم میریختم و فقط صدای جیغش بود که بهم لذت میداد...تا حالا اینقدر از صدای جیغ یه نفر احساس خوبی نمیکردم...خیلی حس خوبی بهم میداد...نمیخواستم از این کارم دست بردارم اما هنوز زوده بمیره...خیلی کارا باید باهاش بکنم هنوز...شمعارو خاموش کردم...گذاشتمشون سر جاش...یه سیگار برداشتم و روشنش کردم...از پارسال که جیمین اونکارو باهام کرد سیگار میکشیدم...گذاشتمش روی لبم و شروع کردم به کشیدن
ا.ت. میخوای بکشی؟
لونا. گمشو
رفتم و ته سیگارمو که داشت میسوخت گذاشتم روی بازوش و فشارش دادم تا با بازوش خاموش شه...باید صدای جیغ...دلم میخواست بخندم خیلی خوب بود...بعدشم رفتم و انبر رو برداشتم
ا.ت. با کدوم دستت اسلحه رو روی سر کای گذاشته بودی؟
لونا. نه خواهش میکنم
ا.ت. اگه نمیخوای بگی پس با هر دوتاش اینکارو میکنم
رفتم سمتشو خم شدم طرفش...یکی از دستاشو باز کردم...دست راستش بود...گرفتمش تو دستم و انبرو گذاشتم رو ناخون کوچیکش...شروع کردم به کشیدن ناخونش...باز هگ صدای جیغ...ایدفعه از درد بیهوش شد اما من میخدام بازم زجر بکشه...رفتم و یا سطل آب یخ ریختم روش
ا.ت. نمیتونی به همین آسونی ها بیهوش شی
لونا. التماست میکنم ولم کن
ا.ت. فقط یه شرط داره لونا
لونا. هر کاری بگی انجام میدم
ا.ت. دست از سر اطرافیانم مخصوصا جیمین بردار
لونا. باشه دیگه قول میدم کاری به کارشون نداشته باشم
ا.ت. اگه فقط حس کنم که داری نزدیکمون میشی تک تک انگشتاتو از ریشه میکنم
لونا. باشه باشه فقط بذار برم
ا.ت. سریع میری وسایلمو جمع میکنی و از عمارت پارک میری بیرون...برو یه عمارت دور افتاده بخر و اونجا زندگی کن اصا اگه میخوایهم برو خارج از کشور...هر غلطی میخوای بکن اما دیگه هیچوقت جیمینو نبین
لونا. باشه
ا.ت. خیلی خب برو دیگه
یه نگاهی به خودش کرد
ا.ت. اوففف باشه میگم لباس برات بیارن
بعدشم از اون اتاق سردی که لونا توش بود اومد بیرون...رفت و به آجوما گفت یه دست لباس ببره بده لونا...رفت توی اون اتاقی که یکی از آدمای لونا بود...همون که به جیمین شلیک کرد
ا.ت. به به آقای جان
جان. از من چی میخوای؟
ا.ت. جونتو
جان. خواهش میکنم منو ببخش...من اشتباه کردم که به آقای پارک تیر زدم
ا.ت. نه دیگه نشد...بخششی در کار نیست
رفتم و شلاقم که از مکزیک برام آورده بودنو برداشتم...از این شلاق فقط یکی تو دنیا بود اونم دست من بود...باهاش اونایی میزدم که به عزیزام صدمه زدن...حتی یه بار خودمو هم باهاش زدم...چون به جیمین شلیک کردم...ولش کن
رفتم و تا تونستم بهش شلاق زدم...اینقدر بهش شلاق زدم که خون بالا آورد
ا.ت. میخوای کارتو راحت کنم؟
جان. .......
ا.ت. بذار گوشتو ببرم
رفتم و با چاقو گوششو بریدم که بیهوش شد
بعدم با تفنگم یه تیر خالی کردم تو مغزش...رفتم از اتاق بیرون
ا.ت. برین و از جسد بیجونش عکس بگیرین و اون عکشو چاپ کنید...ناششو هم جمع کنید
رفتم بیمارستان
۷.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.