تک پارتی .... حمایت بشه
جیمنااا ... جیمینااااا جواب بده مگه کر هم شدی
جیمین: ها اره اینجام ... هم نشینی با تو دیوونگی روم تاثیر گذاشته «زیر لب»
ات:چیزی گفتی ... مشکلی پیش آمده بگو تا با هم حل کنیم غریبه نیستم دیگه تارف معارف بزار کنار
جیمین: هیححخ نه بابا من با تو تارف دارم آخه راستی چیکارم داشتی
ات: احساس سردرد میکنم امشب تو آشپزی کن ...
من من چرا اصن من دستپختم بده عزیزم احساس میکنی سردرد که نگرفتی من کار دارم نمی تونم
ات: نه تازه اونشب از غذایی که برا خودت پختی چشیدم عالی درجه یک گرچه به پای من نمیرسی
جیمین ویو«هغیییی روزگار دلت با من یار نبود که آخر زن بگیر خودت شو آشپز ...چی درست کنم پاستا اره
از کشور کمی پاستا در آوردم حالا باید پاستا ها رو بذار تو آب تو نرم بشه ....
بعد پختن غذا »اهش تموم شد ماشالا پختن غذا هم یه پدری ازت در بیاره ....
ات از پشت سرش: بله من بدبخت از صبح تا شب بشور بساب آخرم که هیچی انگار که نه انگار ... چون خیلی آدم فرخنده ای هستم بهت کمک میکنم غذا ها رو هم بچینی ...
جیمین: قربون دستت شرمندت نشم ها ...
خب لیوان مادربزرگ ات دستم بود برا اینکه ظرف بگیرم آخه از بدشانسی قدمم نه قدم خوب بهتر از من نمیشه که ناگهان ... صدای فجیعی ایجاد شد ... بله لیوان یادگاری شکست امشب کارتون خواب میشم ....
ات: جیمین عزیزم چیکار کردی ... تو الان لیوان منو شکستی اره ... فکر نکردی چه عواقبی داره
جیمین: ای بابا حالا هیچی نیست که میریم یکی میخریم ...
فدای سرت ... که چشمش با دمپایی که ات از پشت بیرون آورده بود خورد ....
جیمین : وقت فراره ... با سرعت یوز پلنگ ایرانی به سمت حیاط خونه حرکت کردم ...
ات عزیزم آروم باش از قصد نبود معذرت میخوام
ات: گیرت بیارم کشتمت
و بله ات جیمین کارتون خواب کرد
جیمین: ها اره اینجام ... هم نشینی با تو دیوونگی روم تاثیر گذاشته «زیر لب»
ات:چیزی گفتی ... مشکلی پیش آمده بگو تا با هم حل کنیم غریبه نیستم دیگه تارف معارف بزار کنار
جیمین: هیححخ نه بابا من با تو تارف دارم آخه راستی چیکارم داشتی
ات: احساس سردرد میکنم امشب تو آشپزی کن ...
من من چرا اصن من دستپختم بده عزیزم احساس میکنی سردرد که نگرفتی من کار دارم نمی تونم
ات: نه تازه اونشب از غذایی که برا خودت پختی چشیدم عالی درجه یک گرچه به پای من نمیرسی
جیمین ویو«هغیییی روزگار دلت با من یار نبود که آخر زن بگیر خودت شو آشپز ...چی درست کنم پاستا اره
از کشور کمی پاستا در آوردم حالا باید پاستا ها رو بذار تو آب تو نرم بشه ....
بعد پختن غذا »اهش تموم شد ماشالا پختن غذا هم یه پدری ازت در بیاره ....
ات از پشت سرش: بله من بدبخت از صبح تا شب بشور بساب آخرم که هیچی انگار که نه انگار ... چون خیلی آدم فرخنده ای هستم بهت کمک میکنم غذا ها رو هم بچینی ...
جیمین: قربون دستت شرمندت نشم ها ...
خب لیوان مادربزرگ ات دستم بود برا اینکه ظرف بگیرم آخه از بدشانسی قدمم نه قدم خوب بهتر از من نمیشه که ناگهان ... صدای فجیعی ایجاد شد ... بله لیوان یادگاری شکست امشب کارتون خواب میشم ....
ات: جیمین عزیزم چیکار کردی ... تو الان لیوان منو شکستی اره ... فکر نکردی چه عواقبی داره
جیمین: ای بابا حالا هیچی نیست که میریم یکی میخریم ...
فدای سرت ... که چشمش با دمپایی که ات از پشت بیرون آورده بود خورد ....
جیمین : وقت فراره ... با سرعت یوز پلنگ ایرانی به سمت حیاط خونه حرکت کردم ...
ات عزیزم آروم باش از قصد نبود معذرت میخوام
ات: گیرت بیارم کشتمت
و بله ات جیمین کارتون خواب کرد
۳۸.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.