The first meeting
The first meeting
PART 1
ویو یورا:
داخل کافه تریا نزدیک شرکت نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم.
داشتم چک میکردم که کیـ فشن شو برگزار میشه که یهو ایون جین بهم مسیج دادو نوشته بود، یورا تهیونگ حالش خیلی بده خواهش میکنم سریع برو کمکش کن
سریع به خودم اومدم و رفتم قهومو حساب کردم
**میشه ۵ وون
+بفرمایید
سریع دویدم به سمت شرکت و سوار اسانسور شدم.
دقیقا ۵ مین از مسیج ایون جین میگذره،
وقتی به طبقه ۲۵ام رسیدم خودمو سریع رسوندم و دفتر اقای کیم وقتی که درو باز کردم.......
فلش بک به ۴ ساعت پیش...
+اقای کیم مطمئنید که حالتون خوبه؟
_اره شما برید
+اخه ضربان قلبتون بالای ۸٠عه
_من طوریم نیست
+میخواید بریم به بیمارستان؟
_گفتم که خوبم شما هم میتونید بریدد(فریاد)
با گفتن این حرف سریع ازش دور شدم و بغضم گرفت
+چرا همچین کاری میکنید من فقط نگران حال شما هستم
_خواهش میکنم که برید
یهو دیدم که اقای کیم از روی صندلی افتاد روی زمین و سرشو انداخته بود پایین و میلرزید
_میشه برام قرصمو بیارید؟
+اقای کیم خواهش میکنم به حرفم گوش بدید
_هیچی نیست فقط یکم ضعف دارم
پاشدم رفتم براش قرصشو اماده کردمو یه شکلات های قرصی که طعم قهوه میدن براش بردم تا یکم سرحال بشه
+شما اینارو بخورید من باید برم یه جایی کاری دارم
_ممنونم حالا میتونید برید
+میخوایند کمکتون کنم تا وایسین؟
_نه به ایون جین گفتم که بیاد
+باشه پس من میرم
زمان حال...
درو که باز کردم دیدم که کف اتاق افتاده و داره میلرزه
+اق....اقای کیم
_برو... به... اورژانس... زنگ... بزن
سریع گوشیمو از توی کیفم در اوردم و به شماره اورژانس زنگ زدم
+سلام ما اینجا یه مصدومین داریم
**بله خواهش میکنم ادرستونو بگید
+***
**بله هرچه سریع گتر خودمونو میرسونیم
گوشی رو قطع کردم و بهش نگاه کردم که دیدم دیگه نمیلرزه، خیلی ترسیده بودم و با دستام شونه هاشو تکون میدادم و با بغض میگفتم
+اقای کیمممم......اقای کیممم
که یهو در اتاق باز شد و انگار که......
امید وارم که از فیکمون خوشتون اومده باشه
PART 1
ویو یورا:
داخل کافه تریا نزدیک شرکت نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم.
داشتم چک میکردم که کیـ فشن شو برگزار میشه که یهو ایون جین بهم مسیج دادو نوشته بود، یورا تهیونگ حالش خیلی بده خواهش میکنم سریع برو کمکش کن
سریع به خودم اومدم و رفتم قهومو حساب کردم
**میشه ۵ وون
+بفرمایید
سریع دویدم به سمت شرکت و سوار اسانسور شدم.
دقیقا ۵ مین از مسیج ایون جین میگذره،
وقتی به طبقه ۲۵ام رسیدم خودمو سریع رسوندم و دفتر اقای کیم وقتی که درو باز کردم.......
فلش بک به ۴ ساعت پیش...
+اقای کیم مطمئنید که حالتون خوبه؟
_اره شما برید
+اخه ضربان قلبتون بالای ۸٠عه
_من طوریم نیست
+میخواید بریم به بیمارستان؟
_گفتم که خوبم شما هم میتونید بریدد(فریاد)
با گفتن این حرف سریع ازش دور شدم و بغضم گرفت
+چرا همچین کاری میکنید من فقط نگران حال شما هستم
_خواهش میکنم که برید
یهو دیدم که اقای کیم از روی صندلی افتاد روی زمین و سرشو انداخته بود پایین و میلرزید
_میشه برام قرصمو بیارید؟
+اقای کیم خواهش میکنم به حرفم گوش بدید
_هیچی نیست فقط یکم ضعف دارم
پاشدم رفتم براش قرصشو اماده کردمو یه شکلات های قرصی که طعم قهوه میدن براش بردم تا یکم سرحال بشه
+شما اینارو بخورید من باید برم یه جایی کاری دارم
_ممنونم حالا میتونید برید
+میخوایند کمکتون کنم تا وایسین؟
_نه به ایون جین گفتم که بیاد
+باشه پس من میرم
زمان حال...
درو که باز کردم دیدم که کف اتاق افتاده و داره میلرزه
+اق....اقای کیم
_برو... به... اورژانس... زنگ... بزن
سریع گوشیمو از توی کیفم در اوردم و به شماره اورژانس زنگ زدم
+سلام ما اینجا یه مصدومین داریم
**بله خواهش میکنم ادرستونو بگید
+***
**بله هرچه سریع گتر خودمونو میرسونیم
گوشی رو قطع کردم و بهش نگاه کردم که دیدم دیگه نمیلرزه، خیلی ترسیده بودم و با دستام شونه هاشو تکون میدادم و با بغض میگفتم
+اقای کیمممم......اقای کیممم
که یهو در اتاق باز شد و انگار که......
امید وارم که از فیکمون خوشتون اومده باشه
۲.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.