رقاص مرگ
پارت⑧
مکان. عمارت جئون
کوک داشت پرونده ها رو نگاه میکرد که..
♢امروز بابام میاد.
_نمیدونستم اینجا درنداره.
♢الان دیگه میدونی. نشنیدی چی گفتم؟
-نه 😏
♢بابام امروز میاد
-خب... چه کار کنم؟
♢تو دومادش هستی..
_اره به زور
♢فقط گفتم که اماده بشی..
_خب تموم شد برو بیرون ...
♢رفت..
_ا. ت.. ا.ت...(داد)
+بله ارباب؟
_حموم رو اماده کن
+چـ.. چشم
_لکنت دار حرف نزن..
+چـ.. شم
_ایشش گفتم لکنت دار حرف نزن (داد)
+امـ..ا د.. ددست خودم نیسـ...ت
_برو حموم رو اماده کن...
+چشم.
کوک از پشت پنجره لیا رو دید که رفت بیرون )
+ارباب اماده...
_بشین تو وان..
+چی؟
_کری؟ گفتم بشین تو وان دلم نمیخواد حرفم سه تا بشه.
+بـ. باشه.
*با لباس رفت داخل وان *
_دراز بکش داخل وان
(انجام داد)
_هر وقت گفتم بلند شو..
+چشم ارباب (لکنت)
40دقیقه بعد.
اب سرد شده بود و ات هم هیچی نمیتونست بگه. که یه دفعه کوک شروع به حرف زدن کرد.
_آب سرد شده؟
+بله ارباب (لکنت)
-میدونی چرا این کارو انجام دادم؟
+نه خیر ارباب (لکنت)
-برای اینکه لکنت کوفتیت تموم بشه (عربده)
+....(سکوت)
_گمشو بیرون
مکان. عمارت جئون
کوک داشت پرونده ها رو نگاه میکرد که..
♢امروز بابام میاد.
_نمیدونستم اینجا درنداره.
♢الان دیگه میدونی. نشنیدی چی گفتم؟
-نه 😏
♢بابام امروز میاد
-خب... چه کار کنم؟
♢تو دومادش هستی..
_اره به زور
♢فقط گفتم که اماده بشی..
_خب تموم شد برو بیرون ...
♢رفت..
_ا. ت.. ا.ت...(داد)
+بله ارباب؟
_حموم رو اماده کن
+چـ.. چشم
_لکنت دار حرف نزن..
+چـ.. شم
_ایشش گفتم لکنت دار حرف نزن (داد)
+امـ..ا د.. ددست خودم نیسـ...ت
_برو حموم رو اماده کن...
+چشم.
کوک از پشت پنجره لیا رو دید که رفت بیرون )
+ارباب اماده...
_بشین تو وان..
+چی؟
_کری؟ گفتم بشین تو وان دلم نمیخواد حرفم سه تا بشه.
+بـ. باشه.
*با لباس رفت داخل وان *
_دراز بکش داخل وان
(انجام داد)
_هر وقت گفتم بلند شو..
+چشم ارباب (لکنت)
40دقیقه بعد.
اب سرد شده بود و ات هم هیچی نمیتونست بگه. که یه دفعه کوک شروع به حرف زدن کرد.
_آب سرد شده؟
+بله ارباب (لکنت)
-میدونی چرا این کارو انجام دادم؟
+نه خیر ارباب (لکنت)
-برای اینکه لکنت کوفتیت تموم بشه (عربده)
+....(سکوت)
_گمشو بیرون
۶.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.