قشنگ ترین اشتباه من 🙃🖤 pt6
سلام قبل از اینک این پارت رو بخونید جون هرکی دوس دارید به من رحم کنید به خدا من رباط نیستم تمام سعی خودم رو میکنم تند تند براتون بنویسم و بزارم ولی بازم وقت نمیشه 😔💔
سوفی : چی شده با مامان بابات دعوا کردی ؟
ا.ت : به نظرت بجز این دلیل دیگه ای دارم ؟
سوفی : ن سر چی
ا.ت : کوک
سوفی : واتتت سر کوک تو چته ا.ت
ا.ت : به خدا نمیدونم ولی دلم براش میسوزه من حسش رودرک میکنم اون باباش رو خیلی دوست داشت منم این حس رو وقتی پدر بزرگم رو از دست دادم تجربه کردم ولی مامان و بابام طوری رفتار میکنن ک انگار همین دیروز این اتفاق ها افتاده
سوفی : ا.ت اونا پدر و مادرت ان تو تنها دختر اونای اگر تو توی اون حادثه مرده بودی خدای نکرده اون ها چی کار میکردن یک فکر کنم من میدونم ک کوک رو دوست داری ولی دلیلی نمیشه از جون خودت بگذری
ا.ت : ن من دوسش ندارم من همه ی اینا رو میدونم ولی اون قیافه کوک و حرف اخرش رو نمیتونم هضم کنم اون ترسیده بودن ناراحت بود حتی... حتی چشماش پر بود من ... نمیتونم اون رو اینطوری ولی کنم
سوفی : چی بگم والا ولی تو اون رو دوست داری خودت ام خوب میدونی ا.ت قرار نیست با گفتن این ک من کوک رو دوست نداری کاری کنی ک قلبت قبول کنه
ا.ت : سوفی من واقعا...
*دینگ دینگ *
ا.ت : ساعت 4 شبه کیههه(عصبی)
سوفی : ته اومده
ا.ت : یاااااااا ته اینجا چی کار میکنههههه(تهیونگ اکس ا.ت ع 😅وای چه سمی شده هااااا ته اکس ا.ت و کوک کراش ا.ت 😂👌)
سوفی : ببخشید ها ولی داداشمه
ا.ت : وای بعضی وقت ها شک میکنم شما اصلا شبیه هم نیستین یه دنیا فرق دارین
سوفی : بله بله
سوفی: سلام ته ته
ته : سلام کرم کوچولو
سوفی : واقعا ک بازم کرم
ته : بله کرم...
ته : ا.تتتتت
ا.ت : یاااااا کر شدم داد نزنننننن
ادامه داره....
سوفی : چی شده با مامان بابات دعوا کردی ؟
ا.ت : به نظرت بجز این دلیل دیگه ای دارم ؟
سوفی : ن سر چی
ا.ت : کوک
سوفی : واتتت سر کوک تو چته ا.ت
ا.ت : به خدا نمیدونم ولی دلم براش میسوزه من حسش رودرک میکنم اون باباش رو خیلی دوست داشت منم این حس رو وقتی پدر بزرگم رو از دست دادم تجربه کردم ولی مامان و بابام طوری رفتار میکنن ک انگار همین دیروز این اتفاق ها افتاده
سوفی : ا.ت اونا پدر و مادرت ان تو تنها دختر اونای اگر تو توی اون حادثه مرده بودی خدای نکرده اون ها چی کار میکردن یک فکر کنم من میدونم ک کوک رو دوست داری ولی دلیلی نمیشه از جون خودت بگذری
ا.ت : ن من دوسش ندارم من همه ی اینا رو میدونم ولی اون قیافه کوک و حرف اخرش رو نمیتونم هضم کنم اون ترسیده بودن ناراحت بود حتی... حتی چشماش پر بود من ... نمیتونم اون رو اینطوری ولی کنم
سوفی : چی بگم والا ولی تو اون رو دوست داری خودت ام خوب میدونی ا.ت قرار نیست با گفتن این ک من کوک رو دوست نداری کاری کنی ک قلبت قبول کنه
ا.ت : سوفی من واقعا...
*دینگ دینگ *
ا.ت : ساعت 4 شبه کیههه(عصبی)
سوفی : ته اومده
ا.ت : یاااااااا ته اینجا چی کار میکنههههه(تهیونگ اکس ا.ت ع 😅وای چه سمی شده هااااا ته اکس ا.ت و کوک کراش ا.ت 😂👌)
سوفی : ببخشید ها ولی داداشمه
ا.ت : وای بعضی وقت ها شک میکنم شما اصلا شبیه هم نیستین یه دنیا فرق دارین
سوفی : بله بله
سوفی: سلام ته ته
ته : سلام کرم کوچولو
سوفی : واقعا ک بازم کرم
ته : بله کرم...
ته : ا.تتتتت
ا.ت : یاااااا کر شدم داد نزنننننن
ادامه داره....
۶.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.