خانواده ی من
خانواده ی من
پارت ۱۹💎
*سرکان داشت میرفت پیش آیبر*
^آسدور دید داره میاد سمتشون^
آسدور : چشم آبی مو مشکی دقیقا از پشت سرت داره سمتت میاد
آیبر : چشم آبی مو مشکی؟سرکانو میگی؟
سرکان : سلام موطلاییها چطورین
آسدور : سلام مرسی . اما مثل اینکه تو خیلی بهتری
سرکان : آره خیلی
آیبر : چرا؟
سرکان : به خاطر پارتی
آیبر: اوهوم پارتی باحالیه با دکوراسیونش حال کردم ولی آهنگ هاش خسته کنندهاس
سرکان : آره حق با توئه آهنگ هاش بی مزهاس
*آسدور آروم از کنار آیبر رفت و تنهاشون گذاشت*
بابور : سلام بچه هااااا
اوزان : سلامممم آقای دیقه نود خرید کن
بابور : من تو پارتی ها به هیچوجه از لباسای قبلیم نمیپوشم
دوروش: اینو که همه میدونیم
دوکان : ولی به لطف آسدور ما با لباسای قبلیمون اومدیم هرچند زیاد کهنه نیستن
دوروش : آره مال سال نوعن این لباسا
اوزان : لباسای عیدتونو نو نگه داشتین ؟ لباسای عید من تا یه ماه بعد از عید بیشتر دووم نمیارن
دوروش : اینو که همه میدونیم
اوزان : جیدا داره اون گوشه گریه میکنه یا من اینجوری میبینم
دوکان : پسر واقعا داره گریه میکنه
اوزان : این جانر اصلا لیاقت جیدا رو نداره
دوروش : آخه تو چرا عاشق این دخترهای ؟
اوزان : آخه ببین چقدر خوشگله موهاش، چشاش. خدایا بازم چشای آبیش غمگینه
دوکان : پسر تو دیوونه ای
اوزان : دیوونه شدم به خدا .عشق از قلبم به مغزم خطور کرده و الان سیمای مغزم اتصالی کرده
*همه خندیدن*
یاستول : رفتن شکلات بخورن و زود بیان کجا رفتن ؟
بورجو : رفتن شکلات بسازن انگاری
یاستول : ببین سوسعم برو ببین کجان . میری ؟
سوسعم سرشو به عنوان نه تکون داد
یاستول : چرا ؟
سوسعم : من رژیم دارم برم اونجا شیرینی و شکلات ببینم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و میخورم
بورجو : من میرم اصلا
یاستول : نمیخواد آسدور داره میاد
سوسعم : چرا آیبر پیشش نیست؟
آسدور: من برگشتمممم
سوسعم : آسدور ...آیبر کجاس ؟
آسدور: بچه ها یه خبر دسته اول دارم به احتمال ۹۹ درصد سرکان از آیبر خوشش میاد
یاستول : چیییییی؟؟؟
سوسعم : من میدونستم
بورجو : از کجا میدونستی ؟
سوسعم : دیگه دیگه ... حالا منم یه خبر دسته اول دیگه دارم
بورجو : بگو بگو
سوسعم : علاوه بر اینکه سرکان از آیبر خوشش میاددد
یاستول : بگو دیگه جون به لبمون نکن
سوسعم : جانرم از آسدور خوشش میاددد
آسدور : چییییی ؟؟سوسعم چی داری میگی؟
بورجو : خودش بهت گفت ؟
یاستول : راست میگه چی داری میگی ؟ از کجا میدونی ؟
سوسعم : کسی بهم نگفت ولی دارم میبینم چجوری نگاش میکنه دیگه
بورجو : اون دوست دختر داره. جیدا عین اژدها اونجاس
یاستول : اصلا امکان نداره
سوسعم : عشق غیر ممکن رو ممکن میکنه
^همون لحظه آسدور یادش اومد که وقتی جانر افتاده بود زمین وقتی داشت کمکش میکرد چجوری نگاش میکرد^
پارت ۱۹💎
*سرکان داشت میرفت پیش آیبر*
^آسدور دید داره میاد سمتشون^
آسدور : چشم آبی مو مشکی دقیقا از پشت سرت داره سمتت میاد
آیبر : چشم آبی مو مشکی؟سرکانو میگی؟
سرکان : سلام موطلاییها چطورین
آسدور : سلام مرسی . اما مثل اینکه تو خیلی بهتری
سرکان : آره خیلی
آیبر : چرا؟
سرکان : به خاطر پارتی
آیبر: اوهوم پارتی باحالیه با دکوراسیونش حال کردم ولی آهنگ هاش خسته کنندهاس
سرکان : آره حق با توئه آهنگ هاش بی مزهاس
*آسدور آروم از کنار آیبر رفت و تنهاشون گذاشت*
بابور : سلام بچه هااااا
اوزان : سلامممم آقای دیقه نود خرید کن
بابور : من تو پارتی ها به هیچوجه از لباسای قبلیم نمیپوشم
دوروش: اینو که همه میدونیم
دوکان : ولی به لطف آسدور ما با لباسای قبلیمون اومدیم هرچند زیاد کهنه نیستن
دوروش : آره مال سال نوعن این لباسا
اوزان : لباسای عیدتونو نو نگه داشتین ؟ لباسای عید من تا یه ماه بعد از عید بیشتر دووم نمیارن
دوروش : اینو که همه میدونیم
اوزان : جیدا داره اون گوشه گریه میکنه یا من اینجوری میبینم
دوکان : پسر واقعا داره گریه میکنه
اوزان : این جانر اصلا لیاقت جیدا رو نداره
دوروش : آخه تو چرا عاشق این دخترهای ؟
اوزان : آخه ببین چقدر خوشگله موهاش، چشاش. خدایا بازم چشای آبیش غمگینه
دوکان : پسر تو دیوونه ای
اوزان : دیوونه شدم به خدا .عشق از قلبم به مغزم خطور کرده و الان سیمای مغزم اتصالی کرده
*همه خندیدن*
یاستول : رفتن شکلات بخورن و زود بیان کجا رفتن ؟
بورجو : رفتن شکلات بسازن انگاری
یاستول : ببین سوسعم برو ببین کجان . میری ؟
سوسعم سرشو به عنوان نه تکون داد
یاستول : چرا ؟
سوسعم : من رژیم دارم برم اونجا شیرینی و شکلات ببینم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و میخورم
بورجو : من میرم اصلا
یاستول : نمیخواد آسدور داره میاد
سوسعم : چرا آیبر پیشش نیست؟
آسدور: من برگشتمممم
سوسعم : آسدور ...آیبر کجاس ؟
آسدور: بچه ها یه خبر دسته اول دارم به احتمال ۹۹ درصد سرکان از آیبر خوشش میاد
یاستول : چیییییی؟؟؟
سوسعم : من میدونستم
بورجو : از کجا میدونستی ؟
سوسعم : دیگه دیگه ... حالا منم یه خبر دسته اول دیگه دارم
بورجو : بگو بگو
سوسعم : علاوه بر اینکه سرکان از آیبر خوشش میاددد
یاستول : بگو دیگه جون به لبمون نکن
سوسعم : جانرم از آسدور خوشش میاددد
آسدور : چییییی ؟؟سوسعم چی داری میگی؟
بورجو : خودش بهت گفت ؟
یاستول : راست میگه چی داری میگی ؟ از کجا میدونی ؟
سوسعم : کسی بهم نگفت ولی دارم میبینم چجوری نگاش میکنه دیگه
بورجو : اون دوست دختر داره. جیدا عین اژدها اونجاس
یاستول : اصلا امکان نداره
سوسعم : عشق غیر ممکن رو ممکن میکنه
^همون لحظه آسدور یادش اومد که وقتی جانر افتاده بود زمین وقتی داشت کمکش میکرد چجوری نگاش میکرد^
۳.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.