عضو افتخاری پارت ۳۳
#عضو_افتخاری
#پارت_33
💜💜💜💜💜💜💜💜💜
😎سوزی😎
امروز باید برم ولی دلم اینجاس اره دلم پیش تهیونگ گیر کرده و عاشقش شدم ولی نمیتونم بهش بگم چون باید برم چون مسئولیت۷۰۰۰ نفر بامنه چون غرورم نمیزاره احساس خفگی دارم مثل اینکه یکی گلمو گرفته و داره فشار میده ولی نباید بغضمو نشون بدم مثل همیشه باید نقاب بزنم به صورتمو احساس واقعیمو نشون ندم
اره من مجبورم به این کار بعد ازینکه چمدونمو برداشتم .رفتم پایین که دیدم هیچ کس نیست وا اینا کجان
_پسرااا،،،،،پسرااا
یه هو بمب شادی بالا سرم ریخت و کلی گلبرگ لیخت رو سرم شکه داشتم به سقف نگاه میکردم که پسرا نوبتی با ریتم اومدنو دستشون یه لوح بود
کوکی و جیمینم برف شادی میریختن
با حیرت داشتم بهشون نگاه میکردم که لوحو دادن دست تهیونگ و تهیونگ اومد جلو
لوحو گرفت سمتم
با خنده_این چیه؟
تهیونگ صداشو کلفت کردو_این لوح مخصوص بی تی اسه و تو اولین کسی هستی که این لوحو میگیری تو عضو افتخاریه بی تی اسی .
بعد پسرا دست زدن با شادی لوحو گرفتم .اشک تو چشام جمع شده بود چقد این پسرا خوب بودن
رفتمو یکی یکی بغلشون کردم
رسیدم به کوک بغلش کردمو گفتم:ممنون کوک تو بهترین دوستم هستی امید وارم یه بار دیگه ببنیمت (بعد با شیطنت)تا بتونم از کوکی جذاب یه امضا بگیرم
کوک با خنده:خب بیا الان بدم
_نوچ هر وقت همدیگه رو دیدیم یه امضا به من بدهکاری
+باشه یادم میمونه
اخرین نفر رسیدم به تهیونگ برای اخرین بار تو چشماش زل زدم شاید دیگه نتونم این چشمارو ببنیم اونم زل زده بود تو چشمام و صداش یه غمی داشت
_میتونم بغلت کنم؟
+اره
رفتمو بغلش کردم و گفتم:به خاطر همچی ممنونم تهیونگ اگه تو نبودی نمیدونم چه طور غم نبودن بابارو تحمل میکردم ،قول بده یه بار دیگه همو ببنیم
+قول میدم نشد خودم میام دیدنت توان قول بده همه سعیتو بکنیو بیای کره
_قول قول قول
بی میل ازش جداشدم و رفتم سمت پارکینگ تهیونگ میخواست باهام بیاد که گفتم نه ...چون اونجوری دل کندن ازش واسم سخت میشه.
بعد ازینکه از خونه زدم بیرون اشکم چکید .
و رفتم سمت فرودگاه خداحافظ پسرا...
ادامه دارد...
#پارت_33
💜💜💜💜💜💜💜💜💜
😎سوزی😎
امروز باید برم ولی دلم اینجاس اره دلم پیش تهیونگ گیر کرده و عاشقش شدم ولی نمیتونم بهش بگم چون باید برم چون مسئولیت۷۰۰۰ نفر بامنه چون غرورم نمیزاره احساس خفگی دارم مثل اینکه یکی گلمو گرفته و داره فشار میده ولی نباید بغضمو نشون بدم مثل همیشه باید نقاب بزنم به صورتمو احساس واقعیمو نشون ندم
اره من مجبورم به این کار بعد ازینکه چمدونمو برداشتم .رفتم پایین که دیدم هیچ کس نیست وا اینا کجان
_پسرااا،،،،،پسرااا
یه هو بمب شادی بالا سرم ریخت و کلی گلبرگ لیخت رو سرم شکه داشتم به سقف نگاه میکردم که پسرا نوبتی با ریتم اومدنو دستشون یه لوح بود
کوکی و جیمینم برف شادی میریختن
با حیرت داشتم بهشون نگاه میکردم که لوحو دادن دست تهیونگ و تهیونگ اومد جلو
لوحو گرفت سمتم
با خنده_این چیه؟
تهیونگ صداشو کلفت کردو_این لوح مخصوص بی تی اسه و تو اولین کسی هستی که این لوحو میگیری تو عضو افتخاریه بی تی اسی .
بعد پسرا دست زدن با شادی لوحو گرفتم .اشک تو چشام جمع شده بود چقد این پسرا خوب بودن
رفتمو یکی یکی بغلشون کردم
رسیدم به کوک بغلش کردمو گفتم:ممنون کوک تو بهترین دوستم هستی امید وارم یه بار دیگه ببنیمت (بعد با شیطنت)تا بتونم از کوکی جذاب یه امضا بگیرم
کوک با خنده:خب بیا الان بدم
_نوچ هر وقت همدیگه رو دیدیم یه امضا به من بدهکاری
+باشه یادم میمونه
اخرین نفر رسیدم به تهیونگ برای اخرین بار تو چشماش زل زدم شاید دیگه نتونم این چشمارو ببنیم اونم زل زده بود تو چشمام و صداش یه غمی داشت
_میتونم بغلت کنم؟
+اره
رفتمو بغلش کردم و گفتم:به خاطر همچی ممنونم تهیونگ اگه تو نبودی نمیدونم چه طور غم نبودن بابارو تحمل میکردم ،قول بده یه بار دیگه همو ببنیم
+قول میدم نشد خودم میام دیدنت توان قول بده همه سعیتو بکنیو بیای کره
_قول قول قول
بی میل ازش جداشدم و رفتم سمت پارکینگ تهیونگ میخواست باهام بیاد که گفتم نه ...چون اونجوری دل کندن ازش واسم سخت میشه.
بعد ازینکه از خونه زدم بیرون اشکم چکید .
و رفتم سمت فرودگاه خداحافظ پسرا...
ادامه دارد...
۳.۴k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.