غیرممکن
غیرممکن
پارت سیزدهم
ویو کوک
یه لبخند یه وری تحویلم داد کع دلم ضعف رفت
بعد دو سه مین ات پاشد و رفتکه لباساشو عوض کنه و اماده شه منم پاشدمو اماده شدم
دیشب اجومارو فرستادم بره
ویو ات
کارامو کردم اماده هم شدم رفتم پایین مشغول اماده کردن صبحونه شدم که کوکم اوند تو اشپزخونه اب خورد و تکیه داد به اوپن منم داشتم صبونه اماده میکردم
بعد پونزده مین که صبحونه اماده شد
برگشتم دیدم همونجوری زل زده بهم
هرچی صداش کردم جواب نداد
و یه بشکن زدم که گفت ها چی چیشده
(باحالت تعجب)
گفتم هیچی نشده رفته بودی تو فکر
گفت عاها باشه کمک میخای
گفتم اینارو ببر بچین رومیز
و تهیونگ و جیمینو بیدار کن تا منم چای ذو میریزم
گفت باشه
بعد پنج مین اومدن پایین و صبحونه خوردیمو
با دخترا پاشیدیم و جمش کردیم
که یونا گفت بریم بیرون
سانا هم گفت عاره منم حوصلم سر رفته
منم گفتم باشه
ضرفارو که شستیم رفتیم و به پسرا گفتین اونام گفتن اول میریم شهربازی بعدش ناهار بعدشم سینما و خرید
ماهم با ذوق گفتیم باشه و رفتیم که اماده شیم
چونکه سانا و یونا لباس نداشتن بهشون لباس دادمو رفتم که اماده شم در اتاقو باز کردم و وقتی که خاستم برم تو اتاق خودم کوک گفت کجا
گفتم دارم میرم اماده شم
گفتم همینحا اماده شو دیگه
گفت لباس ندارم ک
گفتم چند دس گذاشتم با لوازم ارایش
گفتم باشه
و رفتم در کندو باز کردم و یه استایل صورتی که شامل
(یه کراپ تاپ سفید(دامن صورتی)
یه کت جین صورتی و اکسسوری بود) زدم و از اتاق پرو اومدم بیرون کوکم برعکس روزایه دیگه یه تیپ لش زده بود ولی بازم مشکی بود🗿
رفتیم پایین و بعد پنج مین ته و جیمینم اومدن
و رفتیم هرکی سوار ماشین خودش شد وتا شهربازی مسابقه دادیم
که کوک برد
خیلی حال داد
وقتی پیاده شدیم منو یونا و سانا همینجوری داشتیم میخندیدیم به قیافه ته و جیمین
کوک که داشت حال میکرد چون اونا داشتن حرص میخوردن🤣🤣🤣
☆پنج مین بعد☆
رفتیم تو و از هر وسیله بازی شیش تا بلیط گرفتیم
اول رفتیم اتاق فرار
که یونا و سانا ار ترس داشتن گریه میکردن ولی من نه🗿(بچمون نترسه😁)
کوک که ازاین اتفاق پشماش ریخته بود محکم تر دستمو گرفت و با جیمین و ته رفتیم بیرون
👻✨اینم پارت جدید ✨👻
20لایک
۲۵کامنت
تا پارت بعدی بدرود☺️🫀
پارت سیزدهم
ویو کوک
یه لبخند یه وری تحویلم داد کع دلم ضعف رفت
بعد دو سه مین ات پاشد و رفتکه لباساشو عوض کنه و اماده شه منم پاشدمو اماده شدم
دیشب اجومارو فرستادم بره
ویو ات
کارامو کردم اماده هم شدم رفتم پایین مشغول اماده کردن صبحونه شدم که کوکم اوند تو اشپزخونه اب خورد و تکیه داد به اوپن منم داشتم صبونه اماده میکردم
بعد پونزده مین که صبحونه اماده شد
برگشتم دیدم همونجوری زل زده بهم
هرچی صداش کردم جواب نداد
و یه بشکن زدم که گفت ها چی چیشده
(باحالت تعجب)
گفتم هیچی نشده رفته بودی تو فکر
گفت عاها باشه کمک میخای
گفتم اینارو ببر بچین رومیز
و تهیونگ و جیمینو بیدار کن تا منم چای ذو میریزم
گفت باشه
بعد پنج مین اومدن پایین و صبحونه خوردیمو
با دخترا پاشیدیم و جمش کردیم
که یونا گفت بریم بیرون
سانا هم گفت عاره منم حوصلم سر رفته
منم گفتم باشه
ضرفارو که شستیم رفتیم و به پسرا گفتین اونام گفتن اول میریم شهربازی بعدش ناهار بعدشم سینما و خرید
ماهم با ذوق گفتیم باشه و رفتیم که اماده شیم
چونکه سانا و یونا لباس نداشتن بهشون لباس دادمو رفتم که اماده شم در اتاقو باز کردم و وقتی که خاستم برم تو اتاق خودم کوک گفت کجا
گفتم دارم میرم اماده شم
گفتم همینحا اماده شو دیگه
گفت لباس ندارم ک
گفتم چند دس گذاشتم با لوازم ارایش
گفتم باشه
و رفتم در کندو باز کردم و یه استایل صورتی که شامل
(یه کراپ تاپ سفید(دامن صورتی)
یه کت جین صورتی و اکسسوری بود) زدم و از اتاق پرو اومدم بیرون کوکم برعکس روزایه دیگه یه تیپ لش زده بود ولی بازم مشکی بود🗿
رفتیم پایین و بعد پنج مین ته و جیمینم اومدن
و رفتیم هرکی سوار ماشین خودش شد وتا شهربازی مسابقه دادیم
که کوک برد
خیلی حال داد
وقتی پیاده شدیم منو یونا و سانا همینجوری داشتیم میخندیدیم به قیافه ته و جیمین
کوک که داشت حال میکرد چون اونا داشتن حرص میخوردن🤣🤣🤣
☆پنج مین بعد☆
رفتیم تو و از هر وسیله بازی شیش تا بلیط گرفتیم
اول رفتیم اتاق فرار
که یونا و سانا ار ترس داشتن گریه میکردن ولی من نه🗿(بچمون نترسه😁)
کوک که ازاین اتفاق پشماش ریخته بود محکم تر دستمو گرفت و با جیمین و ته رفتیم بیرون
👻✨اینم پارت جدید ✨👻
20لایک
۲۵کامنت
تا پارت بعدی بدرود☺️🫀
۷.۸k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.