True love★Season1 P=13
کوک=(امروز حالم خیلی بهتر بود و تو حال خودم بودم...نامجون و جیمین برای رسیدگی به کارا رفته بودن روسیه...بالاخره ادمام خبر آوردن و گفتن سوآ زندست...خیالم راحت شد....چشمام از شادی برق میزد اما وقتی فهمیدم بخاطر جیا حالش خوب نیست عصبی شدم...خوب حالش خوب نباشه! کدوم احمقی حتی با تحدید بچش و میده دست دشمنش و میزاره که بره!؟ آره من کم مقصر نبودم اما این کارش!!....باید آروم باشم...این مسخره بازیا از کجا شروع شد؟...باید میرفتم و سوآ رو برمیگردوندم...داشت خیلی طولانی میشد...خصوصا که اصلا طبق نقشه من پیش نرفت و نزدیک بود جفتشون و از دست بدم...بعد از اینکه متمعن شدم محموله ها به سلامت رسیدن و برای بار هزارم من قدرتمند ترین مافیا هستم حالم و بهتر کرد... پس دیگه وقت رفتن بود)
(یک ساعت بعد)
با کلی سوال و جواب بالاخره با زور و نیرو هام وارد محوطه عمارت شدم...من مثلا فراموشی گرفتم! چرا این عوضیا میگن من مردم؟!...حالا مهم نیست...ادمام کل عمارت و محاصره کرده بودن و بالاخره وارد عمارت شدم...)
هوسوک=(خنده) لعنتی...میدونستم حالت خوبه...اینجا چی میخوای!؟
کوک=سوآ رو!
(یک ساعت بعد)
با کلی سوال و جواب بالاخره با زور و نیرو هام وارد محوطه عمارت شدم...من مثلا فراموشی گرفتم! چرا این عوضیا میگن من مردم؟!...حالا مهم نیست...ادمام کل عمارت و محاصره کرده بودن و بالاخره وارد عمارت شدم...)
هوسوک=(خنده) لعنتی...میدونستم حالت خوبه...اینجا چی میخوای!؟
کوک=سوآ رو!
۵.۰k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.