مـنـم تـنـهـا تـریـن تـنـهـا ، کـه تـنـهـاتـر از ایـن تَـ
مـنـم تـنـهـاتـریـن تـنـهـا ، کـه تـنـهـاتـر از ایـن تَـنهـا ندیدم
نمـیدانـی چه از دسـتِ زمـان ، از دسـتِ این تـنهـا کـشیـدم
شـنـیـدم که بلا خـیـزد زِ تـنهــا ، پس به تنهایـی نمودم خـو
که بـس تـنـهـا شـدم ، هـمـرنگِ تـنـهـایـی از این تـنها بریـدم
چه دارد فـرق ، تنهایی و تنهایی که هر دو حرفِ تن دارد
شدم بازیچهی تنها ، که تنها خود بدیدند و به این تنها رسیـدم
خدایا بـی تـو تاریکـیِ سختـی از برای ما هـمـه تـنهـاسـت
ازایـن عُـصـیـانِ تـنهــا مـن درونِ لاکِ تـنـهـایـی خـزیـدم
خدایـا ایـن تـن و هــا ، یـا به هـم چسبیده یا از هم به دورند
زِ تـن ، هــا را دَمـیـدی و شـده تـنهـا و از تـنهـا چـه دیـدم
#از_کتاب_تن_ها_و_تنها
#محمد_تنهایی
http://www.frn.loxblog.com/
نمـیدانـی چه از دسـتِ زمـان ، از دسـتِ این تـنهـا کـشیـدم
شـنـیـدم که بلا خـیـزد زِ تـنهــا ، پس به تنهایـی نمودم خـو
که بـس تـنـهـا شـدم ، هـمـرنگِ تـنـهـایـی از این تـنها بریـدم
چه دارد فـرق ، تنهایی و تنهایی که هر دو حرفِ تن دارد
شدم بازیچهی تنها ، که تنها خود بدیدند و به این تنها رسیـدم
خدایا بـی تـو تاریکـیِ سختـی از برای ما هـمـه تـنهـاسـت
ازایـن عُـصـیـانِ تـنهــا مـن درونِ لاکِ تـنـهـایـی خـزیـدم
خدایـا ایـن تـن و هــا ، یـا به هـم چسبیده یا از هم به دورند
زِ تـن ، هــا را دَمـیـدی و شـده تـنهـا و از تـنهـا چـه دیـدم
#از_کتاب_تن_ها_و_تنها
#محمد_تنهایی
http://www.frn.loxblog.com/
۱.۲k
۰۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.