تک پارتیSOLO
از زبان آت:
تو هم فکر کردی زنده ام هه من ۲ هفته ست مُردم و کسی نیومد سر قبرم چون من برای هیچکی ارزش ندارم شاید خودم ولی چون خودم مردم نمیتونم بیام سر قبر خودم که میتونم؟
میدونی چطور مردم بزار برات بگم
۲هفته پیش روز جمعه داشتیم توی یتیم خونه مثل سگ کار میکردیم و فشار میخوردیم تا اینکه مدیر اومد و به هر کدوم ما کاوایی سونی ها(بچه های بیچاره)۳تا لگد زد و داد زد:سریع تر انجام بدید احمق ها
من دو شب بود که نخوابیده بودم خیلی هم خسته بودم برای همین به من ۶تا زد گوشمو گرفت گفت:دلت میخواد بندازمت سیاه چاله مگه نه دوست داری؟
خوب کار نکردم منو انداخت سیاه چاله که پر از موش و عنکبوت بود و خیلی کثیف بود انگار ده سال بود تمیزش نکرده بودن
صبح که بیدار شدم بدن درد داشتم و خون خودم رو روی زمین دیدم
موش ها انگشتامو گاز زده بودن و عنکبوت ها هم منو نیش زده بودن(الان مرد عنکبوتی میشه😂😂)داد زدم:منو بیارید بیرون ببینید منو که چقدر کثیف و مسخرم یکی به دادم برسه نمیخوام توی یه آشفجغال دونی با خواهر کوچیکم بزرگ شم میخوام بفرستمش یه جای بهتر نمیخوام توی همچین گورستونی بزرگ شه منو بیارید بیرررررررون نفلهههههه ها😤😤😤😤😤.
مدیر اومد منو انداخت بیرون گفت: باید تا ساعت ۷ صبح فردا کل اینجا رو بدویی گیرو کوچولو ی غرغرو
تا ساعت ۴ بیشتر دوااام نیوردم بیهوش شدم وقتی بیدار شدم همه جا پر از مه بود خواهرم اومد بقلم کرد گفت:گیرو فکر کردم مردی😭😭😭
گفتم:شاید...شاید واقعا بخوام بمیرم...دِکی...دکی...مواضب....خودت...باش...بهم....بهم...قول...بده که...از این...اینجا...میری..بیرون
گریه کنان گفت:بهت قول میدم گیرو بهت قول میدم میرم بیرون
شب ساعت ۱۱ پتو ی بچه های فرار کرده رو بهم گره زدم چون تختم طبقه ی۳بود کارم راحت بود یکی شو به میله ی تختم گره زدم و اون یکی رو به گردن خودم گفتم: دِکی مواضب خودت و بقیه به جای من باش
خودمو پرت کردم پایین یکم طول کشید تا بمیرم ولی به هر حال مردم
امیدوارم خوندن خاطرات من برات آزار دهنده بوده باشه پس برو توی جهنم بسوز عوضی
تو هم فکر کردی زنده ام هه من ۲ هفته ست مُردم و کسی نیومد سر قبرم چون من برای هیچکی ارزش ندارم شاید خودم ولی چون خودم مردم نمیتونم بیام سر قبر خودم که میتونم؟
میدونی چطور مردم بزار برات بگم
۲هفته پیش روز جمعه داشتیم توی یتیم خونه مثل سگ کار میکردیم و فشار میخوردیم تا اینکه مدیر اومد و به هر کدوم ما کاوایی سونی ها(بچه های بیچاره)۳تا لگد زد و داد زد:سریع تر انجام بدید احمق ها
من دو شب بود که نخوابیده بودم خیلی هم خسته بودم برای همین به من ۶تا زد گوشمو گرفت گفت:دلت میخواد بندازمت سیاه چاله مگه نه دوست داری؟
خوب کار نکردم منو انداخت سیاه چاله که پر از موش و عنکبوت بود و خیلی کثیف بود انگار ده سال بود تمیزش نکرده بودن
صبح که بیدار شدم بدن درد داشتم و خون خودم رو روی زمین دیدم
موش ها انگشتامو گاز زده بودن و عنکبوت ها هم منو نیش زده بودن(الان مرد عنکبوتی میشه😂😂)داد زدم:منو بیارید بیرون ببینید منو که چقدر کثیف و مسخرم یکی به دادم برسه نمیخوام توی یه آشفجغال دونی با خواهر کوچیکم بزرگ شم میخوام بفرستمش یه جای بهتر نمیخوام توی همچین گورستونی بزرگ شه منو بیارید بیرررررررون نفلهههههه ها😤😤😤😤😤.
مدیر اومد منو انداخت بیرون گفت: باید تا ساعت ۷ صبح فردا کل اینجا رو بدویی گیرو کوچولو ی غرغرو
تا ساعت ۴ بیشتر دوااام نیوردم بیهوش شدم وقتی بیدار شدم همه جا پر از مه بود خواهرم اومد بقلم کرد گفت:گیرو فکر کردم مردی😭😭😭
گفتم:شاید...شاید واقعا بخوام بمیرم...دِکی...دکی...مواضب....خودت...باش...بهم....بهم...قول...بده که...از این...اینجا...میری..بیرون
گریه کنان گفت:بهت قول میدم گیرو بهت قول میدم میرم بیرون
شب ساعت ۱۱ پتو ی بچه های فرار کرده رو بهم گره زدم چون تختم طبقه ی۳بود کارم راحت بود یکی شو به میله ی تختم گره زدم و اون یکی رو به گردن خودم گفتم: دِکی مواضب خودت و بقیه به جای من باش
خودمو پرت کردم پایین یکم طول کشید تا بمیرم ولی به هر حال مردم
امیدوارم خوندن خاطرات من برات آزار دهنده بوده باشه پس برو توی جهنم بسوز عوضی
۲.۲k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.