"فیک من و اون"۲
پارت2
به چهره سوالی ا.ت خیره شد و لبخندی کوتاه روی لبهاش نشست.
چشماشو بست و لب های ا.ت رو بوسید.
از جاش بلند شد و آهنگی ملایم رو پلی کرد و به سمت ا.ت برگشت و دستشو به سمتش دراز کرد.
ا.ت بی درنگ دست جیمین رو گرفت و جیمین اونو دنبال خودش کشید.
جیمین در کسری از ثانیه اونو به سمت خودش کشید و دستای ا.ت روی شونش گذاشت.
دستای خودش هم دور کمر ا.ت کرد و آروم آروم با ریتم حرکت کرد.
اون دو نفر فارغ از جهان و اتفاقاتش میرقصیدن و به چیزی جز همدیگه فکر نمیکردن.
چه خوبه یکی رو داشته باشی که باهاش بتونی همهی جهان رو از یاد ببری..!
یکی که بتونه کاری کنه که در کسری از ثانیه خستگی و دردات رو از یادت ببره=]
جیمین با دستاش حرکات کمر ا.ت رو کنترل میکرد و ا.ت هم با نگاه های دلبرانش ذهن و روحشو..!
جیمین دست ا.ت رو گرفت و چرخوندش
و دوباره ا.ت رو به سمت خودش کشید...
حتی اگه خواب بود ا.ت هم دلش نمیخواست بیدار بشه کاش میشد تا همیشه با این فرشته زمینی برقصه و از همهی اتفاقات دور برش اظهار بیخبری کنه!
توی قسمت اوج آهنگ ا.ت رو مثل یه عروسک بلند کرد و دوباره توی بغل خودش برگردوند.
سرشو خم کرد و پیشونی ا.ت رو بوسید.
ا.ت ریز خندید.
همینطور که داشتن میرقصیدن چشم ا.ت به بیرون پنجره خورد.
+برف!
_چی؟
+بیرونو ببین! برف میباره!
_میخوای بریم بیرون؟
ا.ت چشماش برق زد و با ذوق به جیمین نگاه کرد.
+میشه!؟
_چرا نشه؟ برو لباس گرم بپوش تا قندیل نبندی!
ا.ت مثل برق سمت بالا دویید!
صدای بالا پایین پریدن و شادی کردنش رو میشد از بیرون خونه هم شنید!
.
.
.
تو زمان کوتاهی حاضر شدن و زدن بیرون!
حتما باید دیوونه باشی که ساعت یکه شب برای برف بازی بری بیرون!
_آیگووووو چقدر سرده...هاههههه تو سردت نیست ا.ت؟...ا.ت؟...
تپ!
_آخ سرم...از آسمون گلوله برفی میباره؟
جیمین بالا سرشو نگاه کرد خیلی کیوت صورتشو جمع کرد.
_آهای آسمون بی...اهم...بی...چی بود؟یونگی دیروز یادم دادش ها...فکر نمیکردم یاد گرفتن یه فهش انقدر سخت باشه!..به هر حال ! ای آسمون همونی که یونگی میگفت! میدونم خیلی ذوق کردی پارک جیمین اومده بیرون!ولی این دیگه نامردیه! سسانگ بازی درنیار!
ا.ت از پشت درخت از خندهی شدید روی زمین ولو میشود.
جیمین:خیلی بدجنسی! وایسا که دارم برات!
+نه نه غلط خوردم!
ا.ت هول کرد و خواست بدوئه که با مخ رفت تو درخت.
_یا حضرت برف کجا میری ا.ت!
ا.ت کنار درخت نشست و سرشو با دستاش مالید.
+اوخ...آی...
جیمین هم کنار ا.ت نشست.
_بزار ببینم چیشده...
جیمین سر ا.ت رو گرفت وارسیش کرد.
ا.ت با انگشتش پیشونیشو نشون داد:
اینجاس...میسوخه!
جیمین پیشونی ا.ت رو فوت کرد و بعد بوسش کرد که ا.ت سو استفاده کرد و بیشتر چس ناله کرد.
+آی آی آی آی جیمینااااا درد میکنههه...اینجا اینجا...اینجارم بوس کن!
جیمین نگاهی به صورت ا.ت که توی بازیگری افتضاح بود انداخت و نگاهی هم به پیشونیش
_ا.ت حتی زخم هم نشده...
ا.ت به جیمین نگاه کرد
جیمین به ا.ت نگاه کرد و...
د برو که رفتیم!...
شرایط پارت بعد:70 تا لایک و کامنت
به چهره سوالی ا.ت خیره شد و لبخندی کوتاه روی لبهاش نشست.
چشماشو بست و لب های ا.ت رو بوسید.
از جاش بلند شد و آهنگی ملایم رو پلی کرد و به سمت ا.ت برگشت و دستشو به سمتش دراز کرد.
ا.ت بی درنگ دست جیمین رو گرفت و جیمین اونو دنبال خودش کشید.
جیمین در کسری از ثانیه اونو به سمت خودش کشید و دستای ا.ت روی شونش گذاشت.
دستای خودش هم دور کمر ا.ت کرد و آروم آروم با ریتم حرکت کرد.
اون دو نفر فارغ از جهان و اتفاقاتش میرقصیدن و به چیزی جز همدیگه فکر نمیکردن.
چه خوبه یکی رو داشته باشی که باهاش بتونی همهی جهان رو از یاد ببری..!
یکی که بتونه کاری کنه که در کسری از ثانیه خستگی و دردات رو از یادت ببره=]
جیمین با دستاش حرکات کمر ا.ت رو کنترل میکرد و ا.ت هم با نگاه های دلبرانش ذهن و روحشو..!
جیمین دست ا.ت رو گرفت و چرخوندش
و دوباره ا.ت رو به سمت خودش کشید...
حتی اگه خواب بود ا.ت هم دلش نمیخواست بیدار بشه کاش میشد تا همیشه با این فرشته زمینی برقصه و از همهی اتفاقات دور برش اظهار بیخبری کنه!
توی قسمت اوج آهنگ ا.ت رو مثل یه عروسک بلند کرد و دوباره توی بغل خودش برگردوند.
سرشو خم کرد و پیشونی ا.ت رو بوسید.
ا.ت ریز خندید.
همینطور که داشتن میرقصیدن چشم ا.ت به بیرون پنجره خورد.
+برف!
_چی؟
+بیرونو ببین! برف میباره!
_میخوای بریم بیرون؟
ا.ت چشماش برق زد و با ذوق به جیمین نگاه کرد.
+میشه!؟
_چرا نشه؟ برو لباس گرم بپوش تا قندیل نبندی!
ا.ت مثل برق سمت بالا دویید!
صدای بالا پایین پریدن و شادی کردنش رو میشد از بیرون خونه هم شنید!
.
.
.
تو زمان کوتاهی حاضر شدن و زدن بیرون!
حتما باید دیوونه باشی که ساعت یکه شب برای برف بازی بری بیرون!
_آیگووووو چقدر سرده...هاههههه تو سردت نیست ا.ت؟...ا.ت؟...
تپ!
_آخ سرم...از آسمون گلوله برفی میباره؟
جیمین بالا سرشو نگاه کرد خیلی کیوت صورتشو جمع کرد.
_آهای آسمون بی...اهم...بی...چی بود؟یونگی دیروز یادم دادش ها...فکر نمیکردم یاد گرفتن یه فهش انقدر سخت باشه!..به هر حال ! ای آسمون همونی که یونگی میگفت! میدونم خیلی ذوق کردی پارک جیمین اومده بیرون!ولی این دیگه نامردیه! سسانگ بازی درنیار!
ا.ت از پشت درخت از خندهی شدید روی زمین ولو میشود.
جیمین:خیلی بدجنسی! وایسا که دارم برات!
+نه نه غلط خوردم!
ا.ت هول کرد و خواست بدوئه که با مخ رفت تو درخت.
_یا حضرت برف کجا میری ا.ت!
ا.ت کنار درخت نشست و سرشو با دستاش مالید.
+اوخ...آی...
جیمین هم کنار ا.ت نشست.
_بزار ببینم چیشده...
جیمین سر ا.ت رو گرفت وارسیش کرد.
ا.ت با انگشتش پیشونیشو نشون داد:
اینجاس...میسوخه!
جیمین پیشونی ا.ت رو فوت کرد و بعد بوسش کرد که ا.ت سو استفاده کرد و بیشتر چس ناله کرد.
+آی آی آی آی جیمینااااا درد میکنههه...اینجا اینجا...اینجارم بوس کن!
جیمین نگاهی به صورت ا.ت که توی بازیگری افتضاح بود انداخت و نگاهی هم به پیشونیش
_ا.ت حتی زخم هم نشده...
ا.ت به جیمین نگاه کرد
جیمین به ا.ت نگاه کرد و...
د برو که رفتیم!...
شرایط پارت بعد:70 تا لایک و کامنت
۶۴.۸k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.