◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
𝐏𝐚𝐫𝐭 28
═══════════════════
مرد برای یک بوسه دیگه به سمت لب های دخترک خم شد که...
═══════════════════
❀ : اوپا...چیکار میکنی ؟!
═══════════════════
مرد با حالت سرد و کمی شهوت که داخل چشمانش مشخص بود به خواهرش خیره شد...همیشه باید مزاحم اوقات خوشش با دخترک میشد ؟!...عصبانی بود و این عصبانیت به وضوح مشخص بود...
═══════════════════
❀ : دنبالت بودم...برای...
♰ : برای چی ؟! دقیقا به چی دلیل مسخرهای مزاحم شدی ؟!
❀ : اوپا...
♰ : گمشو بیرون هانول...بعدا صحبت میکنیم...
═══════════════════
هانول با لوسی عجیبی توی چشماش به مرد خیره شده بود تا شاید دل مرد رو ببره ولی...هر لحظه فقط مرد رو عصبانی تر میکرد...
صدای هانول نازک و پر از لاس زدن با مرد مرد بود...یک قدم به مرد نزدیک تر شد...تنها هدف فعلیش دور کردن دخترک از مرد بود...
═══════════════════
❀ : ولی اوپا...
♰ : نشنیدی چی گفتم ؟
❀ : پدر باهات کار داره...
♰ : دفعه قبل هم این دروغ رو گفتی کیم هانول
❀ : ولی این دفعه...
═══════════════════
مرد بدون توجه به حرفهای هانول به دخترک که تمام مدت سکوت کرده بود خیره شد و دختر رو بوسید...
از لب های دخترک مک میگرفت...گاز میگرفت و دوباره در حال استفاده از زبون خیسش بود...
قرار بود بدون توجه به هانول کاری که میخواست رو انجام بده ولی این بار...مطمئن شد که همه دنیا دست به یکی کردن تا مرد نتونه به دخترک نزدیک تر بشه..
═══════════════════
֍ : تهیونگ...
═══════════════════
مرد دوباره نگاهی به در کرد...پدرش ؟! نفس عمیقی کشید و به دخترک که خیره شد
═══════════════════
♰ : اینجا منتظر باش ، سریع برمیگردم
═════════════════
مرد از روی تخت بلند شد ، لباسش رو پوشید و همراه پدرش اتاق رو ترک کرد الان دوباره دخترک و هانول تنها بودن
═════════════════
❀ : هی...بذار دوباره بگم که...
❦ : تهیونگ برای تو هست و احساسش نسبت به من فقط یک هوس ساده هست و به زودی من رو دور میندازه..درسته ؟!
❀ : دقیقا پس...
❦ : فقط برو بیرون
═════════════════
هانول با حال خجالت زده و عصبانی از اتاق خارج شد
از طرفی دخترک که به اتفاقاتی که افتاده بود فکر میکرد خودش رو درک نمیکرد
═════════════════
❦ :چرا اون برگ چغندر رو توی بوسه همراهی کردم...چرا ؟!
═════════════════
𝑪𝒐𝒏𝒅𝒊𝒕𝒊𝒐𝒏:170 𝒍𝒊𝒌𝒆𝒔 𝒂𝒏𝒅 18۵ 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔
𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 𝒕𝒐 𝒍𝒊𝒌𝒆, 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕 𝒂𝒏𝒅 𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 🩵🫶
◤𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 𝒎𝒆✯ : @kim-soyeon
𝐏𝐚𝐫𝐭 28
═══════════════════
مرد برای یک بوسه دیگه به سمت لب های دخترک خم شد که...
═══════════════════
❀ : اوپا...چیکار میکنی ؟!
═══════════════════
مرد با حالت سرد و کمی شهوت که داخل چشمانش مشخص بود به خواهرش خیره شد...همیشه باید مزاحم اوقات خوشش با دخترک میشد ؟!...عصبانی بود و این عصبانیت به وضوح مشخص بود...
═══════════════════
❀ : دنبالت بودم...برای...
♰ : برای چی ؟! دقیقا به چی دلیل مسخرهای مزاحم شدی ؟!
❀ : اوپا...
♰ : گمشو بیرون هانول...بعدا صحبت میکنیم...
═══════════════════
هانول با لوسی عجیبی توی چشماش به مرد خیره شده بود تا شاید دل مرد رو ببره ولی...هر لحظه فقط مرد رو عصبانی تر میکرد...
صدای هانول نازک و پر از لاس زدن با مرد مرد بود...یک قدم به مرد نزدیک تر شد...تنها هدف فعلیش دور کردن دخترک از مرد بود...
═══════════════════
❀ : ولی اوپا...
♰ : نشنیدی چی گفتم ؟
❀ : پدر باهات کار داره...
♰ : دفعه قبل هم این دروغ رو گفتی کیم هانول
❀ : ولی این دفعه...
═══════════════════
مرد بدون توجه به حرفهای هانول به دخترک که تمام مدت سکوت کرده بود خیره شد و دختر رو بوسید...
از لب های دخترک مک میگرفت...گاز میگرفت و دوباره در حال استفاده از زبون خیسش بود...
قرار بود بدون توجه به هانول کاری که میخواست رو انجام بده ولی این بار...مطمئن شد که همه دنیا دست به یکی کردن تا مرد نتونه به دخترک نزدیک تر بشه..
═══════════════════
֍ : تهیونگ...
═══════════════════
مرد دوباره نگاهی به در کرد...پدرش ؟! نفس عمیقی کشید و به دخترک که خیره شد
═══════════════════
♰ : اینجا منتظر باش ، سریع برمیگردم
═════════════════
مرد از روی تخت بلند شد ، لباسش رو پوشید و همراه پدرش اتاق رو ترک کرد الان دوباره دخترک و هانول تنها بودن
═════════════════
❀ : هی...بذار دوباره بگم که...
❦ : تهیونگ برای تو هست و احساسش نسبت به من فقط یک هوس ساده هست و به زودی من رو دور میندازه..درسته ؟!
❀ : دقیقا پس...
❦ : فقط برو بیرون
═════════════════
هانول با حال خجالت زده و عصبانی از اتاق خارج شد
از طرفی دخترک که به اتفاقاتی که افتاده بود فکر میکرد خودش رو درک نمیکرد
═════════════════
❦ :چرا اون برگ چغندر رو توی بوسه همراهی کردم...چرا ؟!
═════════════════
𝑪𝒐𝒏𝒅𝒊𝒕𝒊𝒐𝒏:170 𝒍𝒊𝒌𝒆𝒔 𝒂𝒏𝒅 18۵ 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔
𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 𝒕𝒐 𝒍𝒊𝒌𝒆, 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕 𝒂𝒏𝒅 𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 🩵🫶
◤𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 𝒎𝒆✯ : @kim-soyeon
۱۳۹.۲k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.