p30
(بچه ها نتونستم همشون رو تویه پارت بزارم برا همین یک یا دو پارتمون هنوز مونده)(اینم بگم از الان میخوام یه فیکی رو شروع کنم اگهموافقین بهم بگین یکی دیگه رو شروع کنیم)زنگ خورد دیدم کوک دم دره با عینک دودی و کت شلوار مشکلی اوفففف جووون زیا:شوهر گرامی بریم؟ کوک:بریم عشقم (بهم اعتراف کردن😐💜) زیا:کوک داریم کجا میریم داری کجا میرونی کوک:سوپرایزه زیا:اه باش با کوو رفتیم به یا صاحل چشامو بست و برای اسلاید بغلم کرد منو گذاشت زمین و چشامو باز کردم دیدم بادکنک سیاهی تو وسط ساحله برگشتم سمتش زیا:این این کوک:اره از قبل به دکتر گفتم که جواب رو به تو نگه منم جواب رو به جیمین و شوگا دادم تا باهم بفهمیم جنسیتش رو زیا:کوک عاشقتم کوک:منم عزیز دلم بهم یک سوزن داد کوک:بفرما لیدی منو برد پیش بادکنک ترکوندمش ازش پرای صورتی میومد کوک خیلی ذوق داشت کوک:من میدونستمممممممم دیدیییییی دارم دختر دار میشم زیا:میبینمممممم ولی دختر دار نه میگم صاحب دختر میشم کوک:ببخش به بزرگی خودت زیا:باشه باشه قهر نکن ...باهم میرن خونه (بعد ۱ ماه)از زبان زیا:دیگه شکمم جلو اومده بود همه فهمیده بودن خیلی تحقیرم میکردن
لایک:۳۴
کامنت:۳۴
فعلااا دوستون دارمممم👋👋👋👋💜💜💜
لایک:۳۴
کامنت:۳۴
فعلااا دوستون دارمممم👋👋👋👋💜💜💜
۴۹.۴k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.