من و بی تی اس پارت ۱
برای بار دومین بار بود که نتونستم شب درست بخوابم
امروز باید میرفتم سرکاری که خودمم نمیدونستم چیه و فقط برای تفریح بود که میخاستم برم
سریع لباسام رو پوشیدم رفتم پایین تا صبحونه بخورم
سلنا بود که شروع کرد به مسخره کردن من:که میخای بری طراحی لباس انجام بدی؟؟؟
املکا گفت: این دختر به غیر گوشی و خواب تاحالا کاری انجام نداده حالا میخاد بره سر کار؟؟؟
و همشون خندیدن
منم با پوزخند نگاهی بهشون انداختم و گفتم: هرچی باشه بلاخره میخام برم سر کار که
و بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم بیرون
صدای خنده هاشون تا در آپارتمان میومد در رد باز کردم و گفتم:خفه میشید یا بیااام
سامیا داد زد و گف :تو فق برو با خفه میشیم باشه
منم خندیدم و در رو بستم
رفتم پایین ساختمون تا سوار تاکسی شم آدرس رو دادم و رفتم تو گوشی و اهنگ fake love رو پلی کردم همینطور که داشتم با اهنگ تکرار میکردم راننده صدا زد و گفت: خانم رسیدیم
گفتم :معذرت میخام و کرایه رو دادم
رفتم داخل ساختمون تو چهرم تعجب داد میزد چقدر بزرگ بوود
رفتم پیش منشی و گفتم من طراح جدیدم نزاشت ادامه بدم و گفت طبقه ۱۴ اتاق سوم سمت راست گفتم :ممنونم
سوار آسانسور شدم ساختمون ۱۵ طبقه بود سریع طبقه چهارده رو انتخاب کردم چون داشتم بین بقیه همکارا له میشدم تا رسیدم سریع وارد دفتر کارم شدم دیدم که شدم فقط سه نفر اونجا بودن و یه رئیس داشتیم رفتم جلو و گفتم:سلام من سارا بکام هستم و از دیدن شما خوشحالم من طراح جدید هستم
حتی به من نگاه هم نکرد و گفت: خب خانم بکام از دیدن شما خوشحالم بنده زوشا کاپریو هستم خوب بزار سریع برم سر اصل مطلب اینجا اگه کارت رو درست انجام ندی اخراجی صحبت بی مورد داشته باشی اخراجی بدون دلیل بیرون بری اخراجی یک دقیقه تاخیر داشته باشی اخراجی با تلفن صحبت بی مور کنی اخراجی خوب مفهوم شد یا توضیح بیشتری میخوای؟؟؟
منم سریع گفتم: بله بله متوجه شدم.
گفت: خب حالا میتونی بری سر کارت میزت اونجاست
گفتم:چشم
روی صندلی نشستم خانم کاپریو صداش رو بلند کرد و گفت: خب خب خانوما...
کار شما شروع شد. باید برای موزیک ویدیو جدید این گروه لباس طراحی کنید تا چند لحظه دیگه وارد میشن تا سایز و استایلشون رو ببینید و اندازه گیری لباس هایی رو که طراحی میکنید رو شروع کنید.
من خیلی استرس داشتم تاحالا کار نکرده بودم و بار اولم بود دخترای دیگه هم با من حرف نمیزدن و انگار من دشمنشون بودم.
ده دقیقه بود که فقط داشتم آب میخوردم و به دوستام پیام میدادم
خانم کاپریو گفت:دخترااا سریع جمع شید گروه داره وارد میشه
من با تمام سرعت دویدم و سریع گوشیمو و گذاشتم تو جیبم
گروه وارد شد منم داشتم کاغذ هایی که تو دستم بود رو درست میزاشتم سرم رو که بالا بردم...
جررررر خوردم دقیقااا جرررر خوردممم داشتم از حال میرفتم تو دلم گفتم:عررررر بی تی اسهههههه بی تی اسسسسس من دارم میمیرممم عایگوووو وااای همینطوری میگفتم که دیدم نامجون گفت اگه موردی نداره خودتون رو معرفی کنید یکی دخترا گفت
من ماریلا چیکس هستم ۲۱ سالمه و اهل اسکاتلند هستم من دختری مهربون و ....
نامجون گفت: خیلی خوشبختم از دیدنتون بقیه اعضا هم سر تکون دادن همینطوری که بقیه دخترا داشتن خودشون رو معرفی میکردن من محو اعضا بودم
داشتم سکته میزدم اصلا باورم نمیشد اصلااا یهویی دیدم که نامجون داد زد گفت: ببخشید خانم
دختر کناریم زد به شونم و گف : با توعه
گفتم: منن
به اعضا نگاه کردم و یهویی داد زدم و گفتم: من.. ببخشید... من... آها... ببخشید...سلام من سارا بکام هستم و از شما خوشحالم نه ببخشید از دیدن شما خوشحالم....
اعضا که داشتن جلوی خنده خودشون میگرفتن رو میدیدم و داشتم میمردم
نامجون گفت: بله بنده هم خوشبختم خوب راجب خودتون نگفتید
گفتم :من اهل کانادا هستم تورنتو و ۲۰ سالم هست
تو دلم گفتم از خودم چی بگم عایگوو چی بگم چیییی بعد یاد اون آهنگه افتادم و ادامه دادم
سالم ولی خلم بد عادی ولی مودب من خاکی ام ولی اعتماد به نفسم خیلی بالاست پرو نیستم فقط خیلی روراست داغم عین سماورم بهم میگن دافی خاستم ادامه بدم بعد دیدم که دارم میرینم و سریع دهنمو بستم
دیدم که اعضا دیگ نمیتونستن خودشونو بگیرن تیهونگ روشو کرد اونور و نامجون با خنده ای که جلو خودشو گرفته بود گفت بلهههه متوجه شدم خیلی خوشبختم...
میدونم ریدم ولی اگه دوست داشتین بگید پارت دو هم بزارم
امروز باید میرفتم سرکاری که خودمم نمیدونستم چیه و فقط برای تفریح بود که میخاستم برم
سریع لباسام رو پوشیدم رفتم پایین تا صبحونه بخورم
سلنا بود که شروع کرد به مسخره کردن من:که میخای بری طراحی لباس انجام بدی؟؟؟
املکا گفت: این دختر به غیر گوشی و خواب تاحالا کاری انجام نداده حالا میخاد بره سر کار؟؟؟
و همشون خندیدن
منم با پوزخند نگاهی بهشون انداختم و گفتم: هرچی باشه بلاخره میخام برم سر کار که
و بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم بیرون
صدای خنده هاشون تا در آپارتمان میومد در رد باز کردم و گفتم:خفه میشید یا بیااام
سامیا داد زد و گف :تو فق برو با خفه میشیم باشه
منم خندیدم و در رو بستم
رفتم پایین ساختمون تا سوار تاکسی شم آدرس رو دادم و رفتم تو گوشی و اهنگ fake love رو پلی کردم همینطور که داشتم با اهنگ تکرار میکردم راننده صدا زد و گفت: خانم رسیدیم
گفتم :معذرت میخام و کرایه رو دادم
رفتم داخل ساختمون تو چهرم تعجب داد میزد چقدر بزرگ بوود
رفتم پیش منشی و گفتم من طراح جدیدم نزاشت ادامه بدم و گفت طبقه ۱۴ اتاق سوم سمت راست گفتم :ممنونم
سوار آسانسور شدم ساختمون ۱۵ طبقه بود سریع طبقه چهارده رو انتخاب کردم چون داشتم بین بقیه همکارا له میشدم تا رسیدم سریع وارد دفتر کارم شدم دیدم که شدم فقط سه نفر اونجا بودن و یه رئیس داشتیم رفتم جلو و گفتم:سلام من سارا بکام هستم و از دیدن شما خوشحالم من طراح جدید هستم
حتی به من نگاه هم نکرد و گفت: خب خانم بکام از دیدن شما خوشحالم بنده زوشا کاپریو هستم خوب بزار سریع برم سر اصل مطلب اینجا اگه کارت رو درست انجام ندی اخراجی صحبت بی مورد داشته باشی اخراجی بدون دلیل بیرون بری اخراجی یک دقیقه تاخیر داشته باشی اخراجی با تلفن صحبت بی مور کنی اخراجی خوب مفهوم شد یا توضیح بیشتری میخوای؟؟؟
منم سریع گفتم: بله بله متوجه شدم.
گفت: خب حالا میتونی بری سر کارت میزت اونجاست
گفتم:چشم
روی صندلی نشستم خانم کاپریو صداش رو بلند کرد و گفت: خب خب خانوما...
کار شما شروع شد. باید برای موزیک ویدیو جدید این گروه لباس طراحی کنید تا چند لحظه دیگه وارد میشن تا سایز و استایلشون رو ببینید و اندازه گیری لباس هایی رو که طراحی میکنید رو شروع کنید.
من خیلی استرس داشتم تاحالا کار نکرده بودم و بار اولم بود دخترای دیگه هم با من حرف نمیزدن و انگار من دشمنشون بودم.
ده دقیقه بود که فقط داشتم آب میخوردم و به دوستام پیام میدادم
خانم کاپریو گفت:دخترااا سریع جمع شید گروه داره وارد میشه
من با تمام سرعت دویدم و سریع گوشیمو و گذاشتم تو جیبم
گروه وارد شد منم داشتم کاغذ هایی که تو دستم بود رو درست میزاشتم سرم رو که بالا بردم...
جررررر خوردم دقیقااا جرررر خوردممم داشتم از حال میرفتم تو دلم گفتم:عررررر بی تی اسهههههه بی تی اسسسسس من دارم میمیرممم عایگوووو وااای همینطوری میگفتم که دیدم نامجون گفت اگه موردی نداره خودتون رو معرفی کنید یکی دخترا گفت
من ماریلا چیکس هستم ۲۱ سالمه و اهل اسکاتلند هستم من دختری مهربون و ....
نامجون گفت: خیلی خوشبختم از دیدنتون بقیه اعضا هم سر تکون دادن همینطوری که بقیه دخترا داشتن خودشون رو معرفی میکردن من محو اعضا بودم
داشتم سکته میزدم اصلا باورم نمیشد اصلااا یهویی دیدم که نامجون داد زد گفت: ببخشید خانم
دختر کناریم زد به شونم و گف : با توعه
گفتم: منن
به اعضا نگاه کردم و یهویی داد زدم و گفتم: من.. ببخشید... من... آها... ببخشید...سلام من سارا بکام هستم و از شما خوشحالم نه ببخشید از دیدن شما خوشحالم....
اعضا که داشتن جلوی خنده خودشون میگرفتن رو میدیدم و داشتم میمردم
نامجون گفت: بله بنده هم خوشبختم خوب راجب خودتون نگفتید
گفتم :من اهل کانادا هستم تورنتو و ۲۰ سالم هست
تو دلم گفتم از خودم چی بگم عایگوو چی بگم چیییی بعد یاد اون آهنگه افتادم و ادامه دادم
سالم ولی خلم بد عادی ولی مودب من خاکی ام ولی اعتماد به نفسم خیلی بالاست پرو نیستم فقط خیلی روراست داغم عین سماورم بهم میگن دافی خاستم ادامه بدم بعد دیدم که دارم میرینم و سریع دهنمو بستم
دیدم که اعضا دیگ نمیتونستن خودشونو بگیرن تیهونگ روشو کرد اونور و نامجون با خنده ای که جلو خودشو گرفته بود گفت بلهههه متوجه شدم خیلی خوشبختم...
میدونم ریدم ولی اگه دوست داشتین بگید پارت دو هم بزارم
۳۳.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.