365day
365day
ژانر:درام،عاشقانه،مافیایی
شخصیت ها: کیم هانا،جئون جونگ کوک،جئون جونگ سون(بقیه شخصیت ها بعدا اضافه میشن)
کسی از اینده خبر نداشت نمیدونست چه اتفاقی قراره براش بیوفته
حتی توی خواب و رویاهاشم نمیدید که یروز قراره توسط بزرگترین مافیا دزدیده شه و بهش365روز فرصت برای عاشق شدن داده بشه
این اتفاق براش خوب بود؟
یا اینکه قرار بود به ضررش تموم شه و زندگیشو خراب کنه
_زخمی شدی؟میخوای کمکت کنم؟
برای هزارمین بار خودش رو برای اون کمک لعنت میفرستاد اگه از کنارش رد شده بود شاید توی این وضعیت نبود
_به خونت خوشومدی دارلینگ(نیشخند)
جوری شروع به راه رفتن کرده بود که فکر میکرد کسی که تصادف کرده خودش بوده نه اون چطور ممکن بود
_من تورو ندزدیم تورو جایی اووردم که بهش تعلق داری اینو اویزه ی گوشت کن
اگه از دستش فرار میکرد چی؟میتونست به خواستش برسه شایدم دوباره گیر میوفتاد و ایندفعه دیگه نمیتونست ازون عذابی که گفته بود قسر در بره
_تو منو دوست نداری،عاشق عذاب دادنمی
تنفر؟عشق؟انتقام؟این حس از کدوم نوعش بود؟اون حتی نمیدونست چه حسی نسبت بهش داره
_میدونی بیشتر از همه ازچی متنفرم؟ازینکه هرکاریم بکنی نمیتونم بکشمت
_چطور باید کنارت باشم بعد کاری نکنم؟
کاملا از کنترل خارج شده بود و نمیتونست در برابرش مقاومت کنه باید چیکار میکرد
_انقد با این اسم صدام نکنن
_چی بگم؟بگم عذاب شیرین من
عذاب
درست بود بیشتر از هرچیزی براش یه عذاب به حساب میومد که روح و روانشو درگیر میکرد باعث شده بود کاراییو انجام بده که قبلا حتی بهش فکرم نمیکرد یه ادم دیگه شده بود و دلیلش قطعا اون بود عذابی که با وجود تلخیاش شیرین خطابش میکرد
_قبلنا میخواستم بشکنمت،ضعیفت کنم این سرسخت بودنتو ازت بگیرم که بتونم برای همیشه مال خودم کنمت ولی کسی که این وسط ضعیف و شکسته شد خودم بودم چیکار کردی باهام لعنتی
همیشه زندگی طبق مرادمون نبود گاهی اتفاقایی میوفتاد که هیچوقت انتظارشو نداشتیم صدسالم فکر نمیکرد یه دختربچه بتونه به این روز بندازتش
_توی بازیی که خودم ساخته بودم شکست خوردم،کیش و ماتم کردی تبریک میگم فسقلی
ژانر:درام،عاشقانه،مافیایی
شخصیت ها: کیم هانا،جئون جونگ کوک،جئون جونگ سون(بقیه شخصیت ها بعدا اضافه میشن)
کسی از اینده خبر نداشت نمیدونست چه اتفاقی قراره براش بیوفته
حتی توی خواب و رویاهاشم نمیدید که یروز قراره توسط بزرگترین مافیا دزدیده شه و بهش365روز فرصت برای عاشق شدن داده بشه
این اتفاق براش خوب بود؟
یا اینکه قرار بود به ضررش تموم شه و زندگیشو خراب کنه
_زخمی شدی؟میخوای کمکت کنم؟
برای هزارمین بار خودش رو برای اون کمک لعنت میفرستاد اگه از کنارش رد شده بود شاید توی این وضعیت نبود
_به خونت خوشومدی دارلینگ(نیشخند)
جوری شروع به راه رفتن کرده بود که فکر میکرد کسی که تصادف کرده خودش بوده نه اون چطور ممکن بود
_من تورو ندزدیم تورو جایی اووردم که بهش تعلق داری اینو اویزه ی گوشت کن
اگه از دستش فرار میکرد چی؟میتونست به خواستش برسه شایدم دوباره گیر میوفتاد و ایندفعه دیگه نمیتونست ازون عذابی که گفته بود قسر در بره
_تو منو دوست نداری،عاشق عذاب دادنمی
تنفر؟عشق؟انتقام؟این حس از کدوم نوعش بود؟اون حتی نمیدونست چه حسی نسبت بهش داره
_میدونی بیشتر از همه ازچی متنفرم؟ازینکه هرکاریم بکنی نمیتونم بکشمت
_چطور باید کنارت باشم بعد کاری نکنم؟
کاملا از کنترل خارج شده بود و نمیتونست در برابرش مقاومت کنه باید چیکار میکرد
_انقد با این اسم صدام نکنن
_چی بگم؟بگم عذاب شیرین من
عذاب
درست بود بیشتر از هرچیزی براش یه عذاب به حساب میومد که روح و روانشو درگیر میکرد باعث شده بود کاراییو انجام بده که قبلا حتی بهش فکرم نمیکرد یه ادم دیگه شده بود و دلیلش قطعا اون بود عذابی که با وجود تلخیاش شیرین خطابش میکرد
_قبلنا میخواستم بشکنمت،ضعیفت کنم این سرسخت بودنتو ازت بگیرم که بتونم برای همیشه مال خودم کنمت ولی کسی که این وسط ضعیف و شکسته شد خودم بودم چیکار کردی باهام لعنتی
همیشه زندگی طبق مرادمون نبود گاهی اتفاقایی میوفتاد که هیچوقت انتظارشو نداشتیم صدسالم فکر نمیکرد یه دختربچه بتونه به این روز بندازتش
_توی بازیی که خودم ساخته بودم شکست خوردم،کیش و ماتم کردی تبریک میگم فسقلی
۱۲.۵k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.