ادامه درخواستی چان
پارت ۲
ویو چان
خیلی عصبانیم کرده بود و پاشده بود برای من غذا آورده بود
سرش خیلی داد زدم بزار برم خونه
ببین چیکارش میکنم
ساعت ۶ بود و من ساعت ۸ باید میرفتم
*پسرا خدافظ
هان . هیونگ کجا میری کاری نکنی
لینو . هیونگ با ا.ت خوب باش
هیون. چان لطفا...
*اه بسه دیگه
هر کاری بخوام با ا.ت میکنم
فلیکس . هیونگ
چان رفت
و بعد از ۱۵ مین رسید
رمز خونه رو زد
*ا.ت(داد)
ا.ت ترسیده اومد
*چرا اومدی هااااااا(داد)
^من...من میخواستم گشنه نمونی
*تو غلط کردییی(داد)
ا.ت دیگه عصبانی شد و اونم داد زد و گفت
^چان چرا با من اینجوری میکنی چرا منو همش داری ناراحت میکنی (داد)
*ا.ت خفه شو در ست حرف بزنن(داد)
^اگه نزن...
چان بهت سیلی زد
اشک تو چشات جم شده بود
^چ...چان(بغض)
*ا.ت ایکاش از هم جدا میشدیم...کاش میمردی (داد)
خیلی ناراحت شدی قلبت تیر کشید
و سریع رفتی توی اتاق و گریه کردی
انقدر که گریه کردی که خوابت برد
ویو چان
بعد از اینکه ا.ت گرفت خوابید منم رفتم روی مبل و خوابیدم و دیگه متوجه نشدم که ........
این داستان ادامه دارد 👍🏻
ویو چان
خیلی عصبانیم کرده بود و پاشده بود برای من غذا آورده بود
سرش خیلی داد زدم بزار برم خونه
ببین چیکارش میکنم
ساعت ۶ بود و من ساعت ۸ باید میرفتم
*پسرا خدافظ
هان . هیونگ کجا میری کاری نکنی
لینو . هیونگ با ا.ت خوب باش
هیون. چان لطفا...
*اه بسه دیگه
هر کاری بخوام با ا.ت میکنم
فلیکس . هیونگ
چان رفت
و بعد از ۱۵ مین رسید
رمز خونه رو زد
*ا.ت(داد)
ا.ت ترسیده اومد
*چرا اومدی هااااااا(داد)
^من...من میخواستم گشنه نمونی
*تو غلط کردییی(داد)
ا.ت دیگه عصبانی شد و اونم داد زد و گفت
^چان چرا با من اینجوری میکنی چرا منو همش داری ناراحت میکنی (داد)
*ا.ت خفه شو در ست حرف بزنن(داد)
^اگه نزن...
چان بهت سیلی زد
اشک تو چشات جم شده بود
^چ...چان(بغض)
*ا.ت ایکاش از هم جدا میشدیم...کاش میمردی (داد)
خیلی ناراحت شدی قلبت تیر کشید
و سریع رفتی توی اتاق و گریه کردی
انقدر که گریه کردی که خوابت برد
ویو چان
بعد از اینکه ا.ت گرفت خوابید منم رفتم روی مبل و خوابیدم و دیگه متوجه نشدم که ........
این داستان ادامه دارد 👍🏻
۳.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.