کوکمین پارت 1 قسمت 2
جیمین : ن...ن...نمیتونم!
کوک : میتونی یکم تحمل کن .
جیمین : ددیم میشی؟
کوک : هه بستگی داره .
جیمین : به چی؟
کوک : اینکه تو بیبی میشی یا نه ؟ ( با پوزخند )
جیمین : چرا نشم .
کوک : محکم توش ضربه زدم دست خودم نبود تو رابطه خشن بودم و جیمین از این خوشش میومد!
بعد از نیم ساعت لباسشو پوشوندم از بیخوابی داشتم بیهوش میشدم ولی همون لحظه گوشیمو دیدم مامانم که ۱۲ بار زنگ زده و بابام که ۲۰ تا پیام داده باید میرفتم. جیمین خوابش برده بود یه ملافه کشیدم روش چفشم رو پوشیدم و رفتم .
( صبح )
جیمین : با یه صدای محکم از خواب پریدم بازم جیهون بود کلا کاری جز اذیت کردن من نداره.
خواستم بلند بشم که ناخودآگاه ناله بلندی از رو درد کمرم کردم و همونجا نشستم .
جیهون : یه جوری رفتار میکنید انگار تا صب زیر کسی بودی ، البته طبیعیه هرزه ای دیگه .
جیمین : خفه شو .
جیهون : چند بار گفتم به بزرگ تر احترام بزار؟
جیمین : یه جوری میگی بزرگ تر انکار چه خبره کلا ۳ سال ازم بزرگ تری .
جیهون : دیشب با دوست دخترم بهم زده بودم و دنبال بهونه بودم که جیمین با رفتن رو مخم داد دستم رفتم سمتش و پرتش کردم رو زمین ، عجیب بود مقاومت نکرد بخاطر درد کمرش و نشستم رو به روش که دیدم لبش خون میاد دلم رحم اومد . همونجا ولش کردم .
کوک : مامان مدرسه ندارم ولم کن دیگه .
خواب بودم که با اسم مدرسه یاد جیمین افتادم و مثل فنر از جا پریدم .مامان من باید برم جایی خدافظ.
+ صبحونه نخوردی کوکککک!
بیا خونه میدونم چیکارت کنم ...
کوک : رفتم دم در خونه جیمین چند بار در زدم تا یه پسره درو باز کرد حتما داداششه .
جیهون : کاری داشتید؟
کوک : جیمین هست؟ تو داداشی نه؟
جیهون : داداش ناتنی و اینکه اره هست.
کوک : خب میشه بگی بیاد؟
جیهون : شما؟
کوک : دوستشم.
جیهون : موندم چجوری با اون هرزه دوست شدی؟
کوک : برات بهتره درست صحبت کنی وگرنه .
جیهون : وگرنه چی؟ حالا بگو ببینم چند سالته؟
کوک : نمیخواستم باهاش دعوا کنم پس بیخیال شدم . ۱۸ سال
جیهون : ازش کوچیکتری؟ بهت میخوره بزرگتر باشه
کوک : میگی بیاد یا نه؟
جیهون : اوکی
چند مین بعد ....
جیمین : به زور بلند شدم رفتم با دیدن کوک خجالت کشیدم خواستم برگردم که دستمو گرفت .
کوک : خوبی؟
جیمین : اره تو چی؟
کوک : خوبم میخوای بریم بیرون؟ باید حرف بزنیم.
جیمین : ینی میخواد بگه چون مست بوده اون کارو کرده؟ میخواد بگه دیگه نرم سمتش یا چی ؟
کوک : جیمین ؟ میای ؟
جیمین : اره اره بریم .
کوک : چرا لبت خونیه؟
جیمین : این؟ هیچی هیچی یه لحظه وایسا الان میام . رفتم لباسام از دیشب تنم بود خال عوض کردن هم نداشتم صورتمو آب زدم گوشیمو برداشتم و رفتیم .
عکسا رو گذاشتم ببینین
کوک : میتونی یکم تحمل کن .
جیمین : ددیم میشی؟
کوک : هه بستگی داره .
جیمین : به چی؟
کوک : اینکه تو بیبی میشی یا نه ؟ ( با پوزخند )
جیمین : چرا نشم .
کوک : محکم توش ضربه زدم دست خودم نبود تو رابطه خشن بودم و جیمین از این خوشش میومد!
بعد از نیم ساعت لباسشو پوشوندم از بیخوابی داشتم بیهوش میشدم ولی همون لحظه گوشیمو دیدم مامانم که ۱۲ بار زنگ زده و بابام که ۲۰ تا پیام داده باید میرفتم. جیمین خوابش برده بود یه ملافه کشیدم روش چفشم رو پوشیدم و رفتم .
( صبح )
جیمین : با یه صدای محکم از خواب پریدم بازم جیهون بود کلا کاری جز اذیت کردن من نداره.
خواستم بلند بشم که ناخودآگاه ناله بلندی از رو درد کمرم کردم و همونجا نشستم .
جیهون : یه جوری رفتار میکنید انگار تا صب زیر کسی بودی ، البته طبیعیه هرزه ای دیگه .
جیمین : خفه شو .
جیهون : چند بار گفتم به بزرگ تر احترام بزار؟
جیمین : یه جوری میگی بزرگ تر انکار چه خبره کلا ۳ سال ازم بزرگ تری .
جیهون : دیشب با دوست دخترم بهم زده بودم و دنبال بهونه بودم که جیمین با رفتن رو مخم داد دستم رفتم سمتش و پرتش کردم رو زمین ، عجیب بود مقاومت نکرد بخاطر درد کمرش و نشستم رو به روش که دیدم لبش خون میاد دلم رحم اومد . همونجا ولش کردم .
کوک : مامان مدرسه ندارم ولم کن دیگه .
خواب بودم که با اسم مدرسه یاد جیمین افتادم و مثل فنر از جا پریدم .مامان من باید برم جایی خدافظ.
+ صبحونه نخوردی کوکککک!
بیا خونه میدونم چیکارت کنم ...
کوک : رفتم دم در خونه جیمین چند بار در زدم تا یه پسره درو باز کرد حتما داداششه .
جیهون : کاری داشتید؟
کوک : جیمین هست؟ تو داداشی نه؟
جیهون : داداش ناتنی و اینکه اره هست.
کوک : خب میشه بگی بیاد؟
جیهون : شما؟
کوک : دوستشم.
جیهون : موندم چجوری با اون هرزه دوست شدی؟
کوک : برات بهتره درست صحبت کنی وگرنه .
جیهون : وگرنه چی؟ حالا بگو ببینم چند سالته؟
کوک : نمیخواستم باهاش دعوا کنم پس بیخیال شدم . ۱۸ سال
جیهون : ازش کوچیکتری؟ بهت میخوره بزرگتر باشه
کوک : میگی بیاد یا نه؟
جیهون : اوکی
چند مین بعد ....
جیمین : به زور بلند شدم رفتم با دیدن کوک خجالت کشیدم خواستم برگردم که دستمو گرفت .
کوک : خوبی؟
جیمین : اره تو چی؟
کوک : خوبم میخوای بریم بیرون؟ باید حرف بزنیم.
جیمین : ینی میخواد بگه چون مست بوده اون کارو کرده؟ میخواد بگه دیگه نرم سمتش یا چی ؟
کوک : جیمین ؟ میای ؟
جیمین : اره اره بریم .
کوک : چرا لبت خونیه؟
جیمین : این؟ هیچی هیچی یه لحظه وایسا الان میام . رفتم لباسام از دیشب تنم بود خال عوض کردن هم نداشتم صورتمو آب زدم گوشیمو برداشتم و رفتیم .
عکسا رو گذاشتم ببینین
۶.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.