پارت = ۹۴
تقاص دوستی
|باهات چیکار کرد ؟
چند قدم بهم نزدیک شده بود .
نمیخواست با این عوضی درد و دل کنم پس یه قدم رفتم عقب .
+نمیخوام بهش فکر کنم ، توهم دیگه بس کن دیگه نمیخوام بازی کنم ، اون دکمه لعنتی رو بزن .
دیگه سر نوک پام واینستادم و دیگه سعی بر بالا نگه داشتن گردنم نکردم . چند ثانیه بعد سوزش یهویی که بعد از ول کردن خودم احساس کردم ، و خونی که از کشیده شدن زیاد اون طناب برزنتی دور گردنم به وجود اومده بود .
اما قبل از بریدگی بیشتر ، به سمتم دویید و با یکی از دستاش منو بالا کشید تا طناب دور گردنم کشیده نباشه و دو تا از انگشتاشو از زیر طناب رد کرد که دیگه گردنمو نبره .
|دیوونه شدی ؟ داری خودتو میکشی .(عربده)
قطره های ریز ریز از چشمای دختر پایین می ریخت .
+مگه نمیخواستی بکشیم .
نگاهشو از دختر دزدید اما وقتی به اون زخم رو گردنش یا اشکایی که می ریخت نگاه میکرد ، می خواست خودشو بکشه .
+من کارتو راحت کردم ، اینطوری زود تر میمیرم .
اما دیگه اجازه حرف زدن به دختر نداد ، لباشو رو لب دختر کوبوند و ساکتش کرد .
اما کسی این انتظارو نداشت ، ضربهی محکم چاقو که رو گردن برنزه پسر برخورد کرد ، اما نه ۱ بار انگار دختر چندین سال بود که از اون کینه به دل داشت با خشم و جیغ بالای ۲۰ بار چاقو رو با جهت های مختلف به صورت و گردن پسر کوبوند .
+ازت متنفرم ، اشغال عوضیییییییی.(جیغ و صدای بلند)
و برای اخرین بار چاقو رو محکم به صورت پسر کوبوند و تنها چیزی که گفت این بود .
+این برای میون بود .
اما جونی برای ادامه دادن نداشت رو زمین نشسته بود و فقط زار میزد .
بعد از چند دقیقه در محکم به دیوار خورد و اِوا سرشو بلند کرد و با چهره جونگ کوک دم در مواجح شد .
اروم از سرجاش بلند شد وبا گریه به سمتش دویید و خودشو تو بغلش انداخت و شروع کرد به زار زدن .
+ببخشید ~~~منو ببخششش.(گریه زیاد )
(نمیدونم چی بگم ~~نویسنده سر این پارت افسرده شد )
|باهات چیکار کرد ؟
چند قدم بهم نزدیک شده بود .
نمیخواست با این عوضی درد و دل کنم پس یه قدم رفتم عقب .
+نمیخوام بهش فکر کنم ، توهم دیگه بس کن دیگه نمیخوام بازی کنم ، اون دکمه لعنتی رو بزن .
دیگه سر نوک پام واینستادم و دیگه سعی بر بالا نگه داشتن گردنم نکردم . چند ثانیه بعد سوزش یهویی که بعد از ول کردن خودم احساس کردم ، و خونی که از کشیده شدن زیاد اون طناب برزنتی دور گردنم به وجود اومده بود .
اما قبل از بریدگی بیشتر ، به سمتم دویید و با یکی از دستاش منو بالا کشید تا طناب دور گردنم کشیده نباشه و دو تا از انگشتاشو از زیر طناب رد کرد که دیگه گردنمو نبره .
|دیوونه شدی ؟ داری خودتو میکشی .(عربده)
قطره های ریز ریز از چشمای دختر پایین می ریخت .
+مگه نمیخواستی بکشیم .
نگاهشو از دختر دزدید اما وقتی به اون زخم رو گردنش یا اشکایی که می ریخت نگاه میکرد ، می خواست خودشو بکشه .
+من کارتو راحت کردم ، اینطوری زود تر میمیرم .
اما دیگه اجازه حرف زدن به دختر نداد ، لباشو رو لب دختر کوبوند و ساکتش کرد .
اما کسی این انتظارو نداشت ، ضربهی محکم چاقو که رو گردن برنزه پسر برخورد کرد ، اما نه ۱ بار انگار دختر چندین سال بود که از اون کینه به دل داشت با خشم و جیغ بالای ۲۰ بار چاقو رو با جهت های مختلف به صورت و گردن پسر کوبوند .
+ازت متنفرم ، اشغال عوضیییییییی.(جیغ و صدای بلند)
و برای اخرین بار چاقو رو محکم به صورت پسر کوبوند و تنها چیزی که گفت این بود .
+این برای میون بود .
اما جونی برای ادامه دادن نداشت رو زمین نشسته بود و فقط زار میزد .
بعد از چند دقیقه در محکم به دیوار خورد و اِوا سرشو بلند کرد و با چهره جونگ کوک دم در مواجح شد .
اروم از سرجاش بلند شد وبا گریه به سمتش دویید و خودشو تو بغلش انداخت و شروع کرد به زار زدن .
+ببخشید ~~~منو ببخششش.(گریه زیاد )
(نمیدونم چی بگم ~~نویسنده سر این پارت افسرده شد )
۱.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.