(اسلاید دوم عکس مرداب)
(اسلاید دوم عکس مرداب)
Part:7
ا.ت دنبال جیمین راه افتاد و جیمین اونو به اتاق مهمون برد
جیمین: چند شب اینجا میمونی
ا.ت: چی(داد) فک کردی من اسیرتم؟ اصن تو کی هستی به چه جرعتی منو آوردی اینجا تازه چند شبم میخاد نگهم داره(داد)
جیمین: حد خودتو بدون(عصبی)
ا.ت: اگه ندونم چی؟(پوزخند عصبی)
جیمین: بهت قول نمیدم زنده بمونی(نیشخند)
ا.ت: هه مسخره
جیمین: ا.ت از حد خودت نگذر وگرنه خونت پای خودته میدونی که من یه خوناشامم میتونم هرکاری کنم
ا.ت: میخام هوا بخورم منو ببر بیرون نمیخام اینجا بمونم
جیمین: درخاست دیگه ای نداری؟
ا.ت: قول میدم فرار نمیکنم(بغض)
جیمین: یه باغ بزرگ داریم حیاط پشتی یه مرداب داره پاشو بریم اونجا
ا.ت: باشه(ذوق)
ا.ت همراه جیمین به باغ رفت واقها باغ زیبایی بود
ا.ت: اینجا واقعا زیباست حس میکنم قبلا اینجا بودم
جیمین با این حرف دختر دوباره به شک افتاد یعنی این دختر همون عشق جیمین بود که از دستش داده بود؟ این دختر کیه؟
جیمین: ا.ت متاسفم متاسفم که نتونستم ازت مراقبت کنم(گریه)
ا.ت: چ...چیمیگی(تعجب)
جیمین: نه نمیخام نمیخام دوباره از دستت بدم ا.ت رو قلبم احساس سنگینی میکنم من...من(گریه شدید)
ا.ت: هیششش هیششش اروم باش
ا.ت نمیدونست داره چیکار میکنه جیمین رو تو آغوش خودش گرفت با اینکه نمیدونست جیمین از چی حرف میزنه ولی نمیخاست اشکای یه پسر رو ببینه اینکه یه پسر غرورش شکسته و داره جلوی یه دختر گریه میکنه رو نمیتونست تحمل کنه جیمین هق هق میکرد و گریه
ا.ت: هیشش اروم باش من اینجام
دستشو نوازش وار روی موهای جیمین میکشید ده دقبقه همونطور گذشت و متوجه شد که جیمین تو بغلش خاب رفته....
Part:7
ا.ت دنبال جیمین راه افتاد و جیمین اونو به اتاق مهمون برد
جیمین: چند شب اینجا میمونی
ا.ت: چی(داد) فک کردی من اسیرتم؟ اصن تو کی هستی به چه جرعتی منو آوردی اینجا تازه چند شبم میخاد نگهم داره(داد)
جیمین: حد خودتو بدون(عصبی)
ا.ت: اگه ندونم چی؟(پوزخند عصبی)
جیمین: بهت قول نمیدم زنده بمونی(نیشخند)
ا.ت: هه مسخره
جیمین: ا.ت از حد خودت نگذر وگرنه خونت پای خودته میدونی که من یه خوناشامم میتونم هرکاری کنم
ا.ت: میخام هوا بخورم منو ببر بیرون نمیخام اینجا بمونم
جیمین: درخاست دیگه ای نداری؟
ا.ت: قول میدم فرار نمیکنم(بغض)
جیمین: یه باغ بزرگ داریم حیاط پشتی یه مرداب داره پاشو بریم اونجا
ا.ت: باشه(ذوق)
ا.ت همراه جیمین به باغ رفت واقها باغ زیبایی بود
ا.ت: اینجا واقعا زیباست حس میکنم قبلا اینجا بودم
جیمین با این حرف دختر دوباره به شک افتاد یعنی این دختر همون عشق جیمین بود که از دستش داده بود؟ این دختر کیه؟
جیمین: ا.ت متاسفم متاسفم که نتونستم ازت مراقبت کنم(گریه)
ا.ت: چ...چیمیگی(تعجب)
جیمین: نه نمیخام نمیخام دوباره از دستت بدم ا.ت رو قلبم احساس سنگینی میکنم من...من(گریه شدید)
ا.ت: هیششش هیششش اروم باش
ا.ت نمیدونست داره چیکار میکنه جیمین رو تو آغوش خودش گرفت با اینکه نمیدونست جیمین از چی حرف میزنه ولی نمیخاست اشکای یه پسر رو ببینه اینکه یه پسر غرورش شکسته و داره جلوی یه دختر گریه میکنه رو نمیتونست تحمل کنه جیمین هق هق میکرد و گریه
ا.ت: هیشش اروم باش من اینجام
دستشو نوازش وار روی موهای جیمین میکشید ده دقبقه همونطور گذشت و متوجه شد که جیمین تو بغلش خاب رفته....
۹۰۰
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.